

در 15 سالگی خلبان داوطلب مرگ شدم (پالتوئی)
نشر نگارستان کتاب منتشر کرد:
در تمام ارتش دنیا و بخصوص ارتش ژاپن نافرمانی نسبت به مافوق غیر قابل بخشایش است تا چه رسد به اینکه نسبت به او سوءقصد کنند و من آن روز نسبت به «اسکلت» سوءقصد کرده بودم. من می دانستم که مجازاتی شدیدتر از چوب ها و شلاق هایی که به ما می زدند در انتظار من می باشد و تصمیم گرفتم که خودکشی نمایم ولی صدای گروهبان ما از رادیو به گوشم رسید که خطاب به من می گفت «کواهارا ،کواهارا به فرودگاه برگرد و کاری نکن که پشیمان شوی و به خاطر بیاور که تو نسبت به امپراتور دارای وظیفه ای مخصوص هستی»
 معلوم می شد که در فرودگاه پی برده اند که نسبت به اسکلت سوءقصد داشتم و از این قرار آن مرد قبل از اینکه از هواپیما خارج شود، به وسیله رادیو فرودگاه را از سوءقصد من مطلع کرد ولی من نشنیدم. صدای گروهبان مرا به خود آورد و تصمیم گرفتم که به فرودگاه برگردم و به محض اینکه بر زمین نشستم مرا به دفتر فرمانده قسمت که سروان بود احضار کردند و من دیدم که اسکلت در آنجاست و عیبی ندارد و معلوم شد به محض اینکه دیدند که او با چتر فرود آمد، یک آمبولانس فرستادند و او را از دامنه کوه به فرودگاه آوردند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم



























































