

پنجره ای رو به تاریکی (پرتقال)
نشر پرتقال منتشر کرد:
مراقب تاریکی باش، مراقب ترس باش. مراقب صدایی که در شب میآید باش. از بین راهروهای تاریک، میپیچد و صدا میزند. مراقب صدایی که در شب میآید باش. السپِث در برابر جادوی تاریکی که سرزمینِ بلاندر را آلوده کرده، به موجودی به نام «کابوس» پناه برده؛ روحی باستانی و قدرتمند که در ذهن او زندانی شده است. اما هر جادویی بهای سنگینی دارد و تسلطِ کابوس بر ذهن السپث روزبهروز بیشتر میشود. تا اینکه با مردی به نام ریوِن آشنا میشود، راهزنی که درواقع خواهرزادهی پادشاه است و به خیانت متهم شده. پس از این اتفاق، السپث ناخواسته وارد مأموریتی خطرناک برای جمعآوری دوازده کارتِ سرنوشت میشود که تنها راهِ نجات خودش و کل سرزمین از جادوی سیاه است. آیا السپث میتواند به ریون اعتماد کند، یا پیش از آنکه موفق شوند، کابوس ذهنش را بهطور کامل تسخیر خواهد کرد؟
فروشگاه اینترنتی ۳۰بوک
دربارهٔ کتاب
.
داستان «پنجرهای رو به تاریکی» دربارهٔ السپِث است که به یک هیولا نیاز دارد؛ ولی ممکن است که هیولا خودش باشد. السپِث برای ایمن ماندن قلمرو وهمآلود و گرفتهای که آن را خانه مینامد، به چیزی بیش از شانس و ظاهراً به یک هیولا نیاز دارد. او این هیولا را کابوس مینامد، روحی باستانی و دمدمی مزاج که در ذهنش به دام افتاده است. او از السپِث محافظت میکند و اسرارش را حفظ میکند. اما هیچچیز رایگان به دست نمیآید و جادو نیز از این قائده مستثنی نیست.وقتی السپِث در جادهٔ جنگلی با یک راهزن مرموز ملاقات میکند، زندگیاش بهطرز چشمگیری تغییر میکند. او که به دنیایی از سایه و فریب پرتاب میشود، به مأموریتی برای نجات قلمرو پادشاهی میپیوندد که جادوی سیاه آن را آلوده کرده است. با این تفاوت که این راهزن اتفاقاً برادرزادهٔ خودِ پادشاه و به جرم خیانت بزرگ تحت تعقیب است.
او و السپِث تا زمان سولستیس فرصت دارند تا دوازده کارت و کلیدهای درمان را پیدا کنند. اما خطر در کمین است و السپِث مجبور میشود تا تاریکترین راز خود تا به امروز روبهرو شود. کابوس حالا به آرامی ذهن او را تسخیر میکند و شاید او هیچوقت نتواند جلوی آن را بگیرد.
ویژگیهای برجستهٔ کتاب
.
«پنجرهای رو به تاریکی» یک فانتزی متفاوت با حالوهوای گوتیک و داستانی احساسی و شخصیت محور است. این رمان نهتنها دداستانی از نفرینها و شورشها است، بلکه کاوشی عمیق در هویت، ترس و تابآوری است. ترکیب جادوی تاریک، مناظر وهمآور و تنش روانی بین شخصیتها، این رمان را در میان آثار فانتزی منحصربهفرد کرده است. برخی از ويژگیهای برجستهٔ این کتاب عبارتاند از:• فضای گوتیک: این کتاب با ایجاد حال و هوایی فراموشنشدنی از طریق جنگلهای سایهدار، سرزمینهای نفرینشده و حس ترس و ماجراجویی، خوانندگان را در دنیایی ترسناک و افسانهای غرق میکند.
• شخصیت اصلی پیچیده: السپت یک قهرمان زن چندلایه است که با حضور کابوس در ذهنش دست و پنجه نرم میکند، بین ترس و قدرت گیر افتاده است و این باعث میشود که او هم قابل درک و هم غیرقابل پیشبینی باشد.
• عمق روانشناختی: رابطه بین السپت و کابوس به همان اندازه که درباره تضاد و هویت درونی است، درباره تهدیدهای بیرونی نیز هست و به روایت غنا میبخشد.
• جریانهای عاشقانه: یک عاشقانهٔ ظریف اما جذاب، تعادل عاطفی را به این داستان فانتزی تاریک اضافه کرده و لحظاتی از آسیبپذیری و امید را در میان تنش به خوانندگان هدیه میدهد.
بازخوردها به رمان «پنجرهای رو به تاریکی»
.
• مه غلیظ، اتحادهای متغیر و جادوی هوشمندانه، پسزمینهای بینظیر برای این عاشقانهٔ فراگیر ساخته است. «پنجرهای رو به تاریکی» از ابتدا تا انتها مسحورکننده است. هانا ویتن (Hannah Whitten)• داستانی جذاب با چنگالها و دندانهای تیز... نثر گیلیگ شما را به درون خود میکشد و نمیگذارد بخوابید. تپنده، بهطرز خطرناکی تاریک و غریب و سرشار از جادوی خائنانه، «پنجرهای رو به تاریکی» هر چیزی است که من از یک کتاب فانتزی انتظار دارم. آلیسون سافت (Allison Saft)
• «پنجرهای رو به تاریکی» داستانی خاطرهانگیز، عاشقانه، پُر رمزوراز با هیولاهای جذاب است که در نثری زیبا و باشکوه روایت میشود. ریچل گیلیگ داستانی خلق کرده است که مرا مجذوب خود کرد. لیندال کلیپستون (Lyndall Clipstone)
• یک دوگانهٔ مسنجم که موفق شده دنیایی تاریک و پرپیچوخم، سیستم جادویی منحصربهفرد و شخصیتهای زیبایی خلق کند... داستان با سرعتی عالی پیش میرود. سیاتل تایمز (Seattle Times)
• عاشقانهای پرشور که بین دو شخصیت پدیدار میشود، لذتبخش است. طرفداران سارا جی.ماس و نائومی نوویک و هانا ویتن حتماً این کتاب را خواهند خواند. پابلیشرز ویکلی (Publishers Weekly)
• یک افسانهٔ تاریک و زیبا از خون و خشم و انتخاب تلخ، که مرا به جنگلهای مهآلود و سرشار از عشق و تهدید برد. داوینیا ایوانز (Davinia Evans)، نویسنده
• عاشقانهٔ آرام شخصیت اصلی با یک راهزن مرموز به داستان عمق میبخشد... یک سیستم جادویی با جزئیات دقیق و اولین اثر گیلیگ که بسیار خواندنی است؛ خوانندگان فانتزی از آن لذت خواهند برد. لایبرآری ژورنال (Library Journal)
• خوانندگان شیفتهٔ ماجراجویی میخکوبکنندهٔ شخصیت اصلی و کابوس او خواهند شد. بوکلیست (Booklist)
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
.
اگر طرفدار کتابهای فانتزی هستید یا کتابهای «ریشهکن» و «درباری از خار و رُز» را خواندهاید و از مطالعهٔ آنها لذت بردهاید، از این کتاب نیز خوشتان خواهد آمد. این کتاب برای کسانی مناسب است که از مطالعهٔ داستانهای فانتزی و جذاب لذت میبرند. هر کسی که از جهانسازی فراگیر، سیستمهای جادویی پرتعلیق و زیبایی وهمآور داستانسرایی گوتیک لذت میبرد، این رمان را به طور ویژهای ارزشمند خواهد یافت.چرا رمان «پنجرهای رو به تاریکی» را بخوانیم؟
.
• فضای گوتیک: این رمان خوانندگان را در یک پادشاهی سایهدار و نفرینشده غرق میکند، جایی که خودِ محیط مانند یک شخصیت احساس میشود. از جنگلهای وهمآور گرفته تا شهرهای خالی از سکنه، حال و هوای آن سرشار از تعلیق و اضطراب است. این جهانسازی فراگیر نه تنها جذاب است، بلکه تنش هر تصمیمی را که شخصیتها میگیرند، افزایش میدهد. زیباییشناسی گوتیک، پسزمینهای عالی برای مضامین ترس، جادو و فساد داستان فراهم میکند.• قهرمان زن پیچیده و قابل درک: السپث، شخصیت اصلی داستانهای فانتزی معمولی نیست. او دارای نقص، تضاد و دائماً در حال مذاکره با کابوس درون ذهنش است. کشمکشهای درونی او بین ترس و شجاعت، اعتماد و شک، نشانی از چالشهایی است که بسیاری از خوانندگان در زندگی واقعی با آن مواجه هستند. این امر او را عمیقاً انسانی و جذاب میکند و قهرمانی را نشان میدهد که بیشتر به دنبال تابآوری و بقا است تا کمال.
• دسیسههای روانشناختی در کابوس: کابوس، روح باستانی درون السپت، یکی از منحصر به فردترین جنبههای داستان است. رابطه آنها ترکیبی جذاب از خطر، وابستگی و خرد تاریک است. این یک لایه به داستان افزوده و باعث میشود خواننده از خود سؤال کند که آیا کابوس یک متحد، یک دشمن یا چیزی بین این دو است. این پویایی، رمان را به یک کاوش روانشناختی در مورد هویت و اعتماد تبدیل میکند.
• مضامین قدرت و فساد: سیستم جادویی نفرین شده و حاکمان ستمگر پادشاهی به عنوان آینهای برای مبارزات دنیای واقعی با اقتدار و اخلاق عمل میکنند. داستان خوانندگان را مجبور میکند تا در مورد هزینه قدرت، وزن فساد و فداکاریهای لازم برای آزادی فکر کنند. این مضامین، کتاب را از یک گریز ساده به تفسیری تأملبرانگیز در فضایی فانتزی ارتقا میدهند.
«پنجرهای رو به تاریکی» یک اثر جذاب است چون نهتنها یک ماجراجویی فانتزی تاریک را با مطالعهٔ آن دنبال خواهید کرد، بلکه با فضای گوتیک، و موضوعات پیچیدهای مثل قدرت، هویت و اعتماد روبهرو خواهید شد. ریچل گیلیگ فضایی وهمآلود و افسانهای خلق کرده و داستانی نوشته است که هم صمیمی و هم حماسی بهنظر میرسد. این رمان برای خوانندگانی است که چیزی بیش از یک فانتزی ساده میخواهند به دنبال ترکیبی از رمز و راز، احساسات و داستانی زیبا و خواندنی هستند.
دربارهٔ مجموعه
.
دوگانهٔ «شاه شپرد» اثر ریچل گیلیگ، یک فانتزی تاریک و اتمسفریک است که با کتاب «پنجرهای رو به تاریکی» شروع و با «دو تاج پیچیده» (Two Twisted Crowns) به پایان میرسد. این مجموعه در یک پادشاهی نفرینشده غرق در تصاویر گوتیک اتفاق میافتد و داستان السپت را دنبال میکند، زن جوانی که یک روح باستانی مرموز در ذهنش ساکن شده و به شدت به آن روح وابسته است. السپت در این داستان درگیر شورشی علیه حاکمان ستمگر و سیستم جادویی فاسد شده با ترس و طمع میشود و باید با اتحادهای شکننده، اسرارهای خطرناک و تهدید مداوم تاریکی درون خود دستوپنجه نرم کند. این مجموعه با ترکیب تنش، جهانسازی وهمآور و موضوعاتی مثل قدرت، فداکاری و هویت یک داستان فانتزی ترسناک و کاوشی قدرتمند در انعطافپذیری هنگام مواجهه با هیولاهای درونی و بیرونی است.دربارهٔ نویسنده
.
ریچل گیلیگ در سواحل کالیفرنیا به دنیا آمد و همانجا بزرگ شد. او مدرک کارشناسیاش را در رشتهٔ نظریه و نقد ادبی از دانشگاه کالیفرنیا دریافت کرده است و همیشه در حال رؤیاپردازی برای نوشتن رمان بعدیاش است. او اکنون با همسر و پسرش در والی زندگی میکند.معرفی کتاب مشابه: اقیانوس انتهای جاده (The Ocean at the End of the Lane)
.
کتاب «اقیانوس انتهای جاده» اثر نیل گیمن نویسندهٔ بریتانیایی است. نیل گیمن با رمان «کورالاین» به شهرت رسید، به حق او را به عنوان نویسندهای برای تمام گروههای سنی میشناسند، نویسندهای که هر مخاطبی میتواند با سطحی از داستانش، ارتباط برقرار کند. کتاب اقیانوس انتهای جاده از نیل گیمن در سال 2013 منتشر شد. این کتاب داستان مردی بینام است که برای تشییعجنازه به زادگاهاش بازمیگردد و وقایع زندگیاش از چهل سال قبل را به یاد میآورد و روایت میکند. موضوع اصلی این رمان جستوجوی هویت شخصی و قطع ارتباط بین کودکی و بزرگسالی است. و همۀ اینها تنها از این نویسندۀ عجیب برمیآید، نویسندهای که اغلب یک تیشرت مشکی میپوشد و ظاهرش ما را بیشتر از اینکه یاد نویسندهها بیندازد یادآور ستارههای موسیقی راک است، دوستدارانش میگویند اصلا معلوم نیست کی وقت میکند این داستانها را بنویسد، چون بیشتر وقتها نیل گیمن دارد در توییتر با طرفدارانش حرف میزند و به سوالهایشان جواب میدهد و درست چند روز بعد یک شاهکار، یک آس برایمان رو میکند، یک دنیای خیالی که با واقعیت در هم میآمیزدش و ما را غرق این سوال میکند که راستی چرا زندگی این شکلی است یا چرا حتی این شکلی نیست؟در این داستان نیز نویسنده مانند «پنجرهای رو به تاریکی»، به سراغ فضایی وهمآلود و افسانهای رفته است و فانتزی تاریک را با عمق روانشناختی در هم آمیخته و داستانی ماورائی خلق کرده است تا کشمکش درونی شخصیتها را منتقل کند. هر دو از فضاهای گوتیک یا نگرانکننده برای برجسته کردن تعادل شکننده بین معصومیت و تاریکی استفاده میکنند و نشان میدهند که چگونه شخصیتها باید با حقایق پنهان در مورد خود و دنیایشان روبرو شوند. از جمله شباهتهای هر دو کتاب میتوانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
• فضای تاریک افسانهای: هر دو رمان از محیطهای وهمآور و ماورایی برای ایجاد حس اضطراب استفاده میکنند و در عین حال کیفیت افسانهای خود را حفظ میکنند.
• هیولاهای درونی در مقابل بیرونی: هر داستان با عناصر منحصربهفرد خود، مرز بین تهدیدهای بیرونی و ترسهای درونی را محو میکند.
• تابآوری: شخصیتهای هر دو کتاب باید با ترس و عدم قطعیت روبرو شوند و در مواجهه با فساد، جادو یا ناشناختهها شجاعت نشان دهند.
• رگههای روانشناختی: هر دو داستان ذهن را به عنوان چشماندازی از تضاد بررسی میکنند، جایی که حافظه، ترس یا تاریکی درونی به اندازه هر دشمن بیرونی قدرتمند میشوند.
• زیبایی وهمانگیز در داستانسرایی: نثر هر دو رمان غنی و منحصربهفرد است و تجربهای را خلق میکند که به همان اندازه که خیالی است، احساسی نیز هست.
سخن پایانی
.
«پنجرهای رو به تاریکی» این حس ماندگار را برای خوانندهٔ خود باقی میگذارد که نبردهای واقعی اغلب در درون ما جریان دارند و قرار نیست فقط علیه نیروهای بیرونی مبارزه کرد. مبارزهٔ السپت با کابوس، تبدیل به استعارهای فراموش نشدنی برای بخشهای از وجود ما میشود که از آنها میترسیم، سرکوبشان میکنیم یا نمیتوانیم به درستی آنها را درک کنیم. ریچل گیلیگ با تبدل ذهن شخصیت اصلیاش به میدان نبردی برای بقا، خواننده را به فضایی کاملاً متفاوت میکشاند. این داستان نشان میدهد هیولاهایی که از آنها میترسیم، گاهی اوقات نزدیکترین هیولاها به قلب ما هستند.درعینحال این رمان هرگز زیبایی فضای گوتیک خود را از دست نمیدهد. یک پادشاهی نفرین شده، با جنگلهای وهمآور و روستای غرق شده در سایه، مانند یک شخصیت زنده به نظر میرسند و تاریکی درون خودِ السپت را منتقل میکند. گیلیگ استادانه تعلیق، عشق و ابهام اخلاقی را در یک داستان فانتزی قرار داده که هم اسطورهای و هم عمیقاً انسانی به نظر میرسد. ترکیب تنش با فضای تاریک افسانهای، این کتاب را بسار خواندنی و فراموش نشدنی کرده است.
این کتاب داستانی دربارهٔ انعطافپذیری و مسیرهای پیچیده به سوی آزادی است و نشان میدهد که قدرت و شجاعت در لحظات تردید حتی میتواند بر شکنندهترین قلبها نیز تأثیر بگذارد. این کتاب از خواننده میخواهد تا سایههای خود را در آغوش بگیرد و درعینحال به دنبال نور باشد و ثابت میکند که تاریکی و امید مخالف هم نیستند، بلکه میتوانند در کنار هم داستانی فانتزی و زیبا بسازند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
.
نفسی کشیدم و به دنبال آیونی در خیابان جلو رفتم. برای نگاه انداختن به غرفهی تاجرها و دست کشیدن روی پارچههای جدید که از پشت شیشهی مغازهها بیرون آمده بودند، قدمهایمان را آهستهتر کردیم. آیونی یک سکهی مسی برای خریدن یک حلقه روبان صورتی داد و وقتی به مغازهدار لبخند زد فاصلهی بین دندانهای جلویش معلوم شد. دیدن لبخند آیونی دلگرمم کرد. دخترخالهی موطلاییام را خیلی دوست داشتم.من و دخترخالهام خیلی با هم تفاوت داشتیم. آیونی واقعاً صادق و روراست بود. درحالیکه عواطف آیونی بهسادگی روی صورتش نقش میبست، من عواطفم را با خونسردی مخفی میکردم؛ چیزی که با تمرین بسیار به دست آورده بودم. آیونی از هر جهت سرزنده و پرشور بود و احساساتش را چنان بلند و رسا بروز میداد انگار که برای همهی آنها سپاسگزار بود، از خواستههایش گرفته تا ترسهایش، و چیزی را در این بین از قلم نمیانداخت. هرجا که میرفت آرامش برقرار میشد که آدمها و حیوانها را به خود جلب میکرد. حتی انگار درختها هم در هماهنگی با قدمهایش تکان میخوردند.
شاید بپسندید














از این مترجم











































