

خونآشام (جیبی)
انتشارات رابید منتشر کرد:
داستان کوتاه لرد بایرون که در ۱۸۱۶ نوشتن آن را آغاز کرده بود ناتمام ماند و هرگز ادامه اش نداد. اما تصاویر قدرتمند آن الهام بخش جان پولیدوری پزشک و همراه سابق بایرون شد. پولیدوری مدتها به چنین موضوعاتی علاقه داشت و در سبک رمانتیک رساله دانشگاهی اش را در ادینبورگ به مسائلی چون کابوس خواب گردی و مسمریسم اختصاص داده بود. او ایده اولیه بایرون را گرفت و آن را به داستانی کامل تبدیل کرد. آن را بسط داد و شخصیت اصلی را براساس مشاهداتش از بایرون و همچنین براساس شخصیت نابکاری که بایرون با نوشته های بی پرده و رسوایی هایش در روابط عاشقانه در ذهن عموم نقش بسته بود ترکیب کرد. یادداشت های پولیدوری نشان میدهد او ابتدا نام خون آشام داستانش را لرد استرانگمور گذاشت که شبیه نامی است که گویی در مسابقه تقلید بد از آثار دیکنز برگزیده شده باشد، اما سرانجام نام لرد روتون را انتخاب کرد
گرچه پولیدوری اعلام کرده بود اجازه انتشار داستانش را نمیدهد و بعدتر ادعا کرد خون آشام را ناتمام میدانسته این داستان در آوریل ۱۸۱۹ در مجله نیو مانتلی لندن منتشر شد. اگر گفته پولیدوری درست باشد احتمالا سردبیر مجله بیشرمانه این اثر را به بایرون نسبت داده و ظاهراً میدانسته چنین اقدامی توجه مردم انگلیس را بیشتر جلب میکند تا داستانی عجیب و غریب از نویسندهای ناشناس این ترفند نتیجه داد. خوانندگان مشتاقانه هزاران نسخه خریدند و شهرت آن تا کشورهای دیگر نیز گسترش یافت. گوته خیلی زود خون آشام را یکی از بهترین آثار بایرون خواند؛ اظهار نظری که تعجب منتقدان را از آن زمان تاکنون برانگیخته است.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
«خونآشام» (The Vampyre: A Tale) نوشتهی جان ویلیام پولیدوری (John William Polidori)، اولین اثر ادبی مدرن با محوریت یک خونآشام اشرافزاده، مرموز و اغواگر بود؛ موجودی که پشت ظاهر آراستهاش، تباهی و مرگ نهفته است.
این داستان کوتاه اما تأثیرگذار، نقطهی آغازی شد برای موجی عظیم در ادبیات، سینما و فرهنگ عامه.
دربارهی داستان
ماجرای داستان، دربارهی جوانی انگلیسی به نام آبری است که در لندن با مردی مرموز و جذاب به نام لرد روتوِن آشنا میشود. آنها با هم به سفری در اروپا میروند، اما آبری بهتدریج به چهرهی تاریک لرد پی میبرد. پس از وقایع رازآلود و مرگهای مشکوک، لرد ظاهراً میمیرد و آبری با سوگندی سکوتآمیز بازمیگردد. اما یک سال بعد، در کمال ناباوری، لرد زنده و سلامت در لندن دیده میشود و در آستانهی ازدواج با خواهر آبری است…
موضوعات اصلی کتاب
- وسوسه و اغوا
- سکوت در برابر شر
- نقاب اشرافیت و فساد درونی
- مرز نازک میان واقعیت و افسانه
- ترس روانشناختی و اضطراب خاموش
- فروپاشی اخلاق در برابر قدرت کاریزماتیک
شخصیتهای اصلی داستان
- لرد روتوِن, مردی مرموز، اشرافزاده و اغواگر که در واقع یک خونآشام است.
- آبری, جوانی سادهدل و اصیلزاده که بهدنبال حقیقت، قربانی سکوتش میشود.
- ایانته, دختر یونانی که عاشق آبری میشود و قربانی وحشتانگیز روتوِن میگردد.
- خواهر آبری, دختر بیگناهی که بیخبر از حقیقت، هدف بعدی لرد قرار میگیرد.
ویژگیهای مثبت کتاب
- نخستین بازنمایی مدرن از خونآشام اشرافی
- فضاسازی تاریک و پرتعلیق
- نثری ادبی و موجز
- داستانی کوتاه با تأثیری بلندمدت
- بهرهگیری از عناصر روانشناختی و اجتماعی
- شخصیتپردازی نمادین و چندلایه
چرا باید این کتاب را بخوانیم؟
- زیرا «خونآشام» آغازگر راهی است که به «دراکولا»، «تویلایت» و دهها فیلم و رمان منتهی شد.
- اگر بخواهید ریشههای ادبی این موجود مرموز را بشناسید، باید از اینجا آغاز کنید.
- خواندن این اثر مثل گشودن درِ قدیمی به تاریکی دلپذیر ادبیات است؛ در کوتاهترین زمان، با بیشترین لذت و تأمل.
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
- دوستداران داستانهای ترسناک کلاسیک
- علاقمندان به ادبیات قرن نوزدهم
- پژوهشگران ادبیات گوتیک
- نوجوانان و بزرگسالانی که به ریشهی اسطورهها علاقهمندند
- نویسندگان یا هنرمندانی که به دنبال الهام از آثار مؤثر هستند
دربارهی نویسنده
جان ویلیام پولیدوری (۱۷۹۵-۱۸۲۱) نویسنده، پزشک و از چهرههای فراموشنشده ادبیات گوتیک است.
او بهعنوان پزشک شخصی لرد بایرن، در سفر معروف ژنو حاضر بود که در آن، مری شلی داستان «فرانکنشتاین» را آغاز کرد و خودش نیز «خونآشام» را نوشت.
پولیدوری اگرچه عمر کوتاهی داشت، اما تنها با همین اثر، جای خود را در تاریخ ادبیات تثبیت کرد.
معرفی کتابهای مشابه
دراکولا (Dracula) نوشتهی برام استوکر
دراکولا شاهکاری کلاسیک در ژانر وحشت و گوتیک است که توسط برام استوکر، نویسندهی ایرلندی، در سال ۱۸۹۷ منتشر شد. این رمان نه تنها خونآشام را به چهرهای تثبیتشده در فرهنگ غرب بدل کرد، بلکه با ساختار روایی منحصربهفرد خود-ترکیبی از نامهها، خاطرات، گزارشهای روزانه و تلگرافها-سبکی نو در داستانگویی خلق کرد.
داستان دربارهی کنت دراکولا، خونآشامی ترانسیلوانیایی است که قصد دارد از شرق اروپا به انگلستان مهاجرت کند تا امپراتوری تاریک خود را گسترش دهد. جاناتان هارکر، وکیل جوانی که برای معامله با کنت به قلعهاش میرود، بهتدریج متوجه حقیقت ترسناک او میشود. دراکولا سپس به لندن میآید و آرامآرام قربانیان خود را میگیرد-از جمله لوسی وستنرا، دوست نامزد جاناتان.
با ورود شخصیت بهیادماندنی پروفسور ونهلسینگ و همراهانش، مبارزهای میان عقل، علم و ارادهی انسان با نیرویی باستانی و اهریمنی آغاز میشود. از صحنههای خونآشامی کلاسیک تا نمادهای مذهبی، داروهای سنتی، و تقابل مدرنیته و اسطوره، «دراکولا» اثری چندلایه و نمادین است.
آنچه «دراکولا» را متمایز میکند، عمق روانی شخصیتها، فضای هراسانگیز، و تأمل بر مسائل اخلاقی و اجتماعی دوران ویکتوریایی است. از ترس از مهاجرت و بیگانگی گرفته تا وسوسههای جنسی و فروپاشی نظم اخلاقی، همه در بطن داستان حضور دارند.
دراکولا صرفاً داستانی ترسناک نیست؛ بازتابیست از هراسهای یک جامعه در حال گذار، که هنوز پس از بیش از یک قرن، جذاب، زنده و ترسناک باقی مانده است.
کارمیلا (Carmilla) نوشتهی جوزف شریدان لوفانو
کارمیلا یکی از نخستین داستانهای خونآشامی در ادبیات مدرن است که ۲۵ سال پیش از دراکولا نوشته شد. این اثر در سال ۱۸۷۲ توسط نویسندهی ایرلندی، جوزف شریدان لوفانو منتشر شد و گرچه در دوران خودش چندان دیده نشد، اما امروزه یکی از آثار مهم در ادبیات گوتیک و ژانر وحشت به شمار میرود.
داستان، از زبان دختری جوان به نام لورا روایت میشود که در قصری دورافتاده در منطقهای جنگلی در اتریش با پدرش زندگی میکند. پس از تصادفی اسرارآمیز، دختر غریبهای به نام کارمیلا به خانه آنها آورده میشود تا دورهی نقاهتش را بگذراند. بین لورا و کارمیلا، رابطهای صمیمی و گاه آمیخته با احساسات پیچیده شکل میگیرد، اما همزمان با حضور کارمیلا، اتفاقات عجیبی رخ میدهد: بیماریهای مرموز، مرگهای ناگهانی، و ضعف روزافزون لورا.
کارمیلا برخلاف خونآشامهای وحشی و آشکار، موجودی اغواگر، آرام و زیباست که با ظاهری لطیف، در دل تاریکی پنهان شده. رابطهی او با لورا نیز با لحنهایی لطیف و ظریف از همجنسگرایی زنانه همراه است—موضوعی که برای دوران ویکتوریایی بسیار جسورانه بود.
کارمیلا نهفقط الگویی برای خلق «زن خونآشام» شد، بلکه در خلق شخصیت دراکولا نیز تأثیر مستقیمی داشت. نویسنده با استفاده از نمادهای سنتی گوتیک-قلعه، مه، جنگل، شب، بیماری، و خون-اثری رازآلود و سرشار از تعلیق میآفریند که هم از منظر ترسناک و هم از منظر روانشناختی ارزشمند است.
این کتاب، مخاطب را با مفهوم جذاب «ترس پنهان در اغوا» روبهرو میکند؛ جایی که عشق، اشتیاق، و نابودی در چهرهای زنانه و شاعرانه، آرام آرام در جان خواننده رخنه میکند.
فرانکشتاین (Frankenstein) نوشتهی مری شلی
فرانکنشتاین؛ یا پرومتهی مدرن، شاهکاری ماندگار از مری شلی، نویسندهی انگلیسی قرن نوزدهم است. این رمان در سال ۱۸۱۸ منتشر شد و پایهگذار ژانر علمی-تخیلی در ادبیات محسوب میشود. اما فراتر از یک داستان ترسناک یا علمی، «فرانکنشتاین» اثری عمیق، فلسفی و تأثیرگذار است که به پرسشهایی بنیادین دربارهی آفرینش، مسئولیت، انسانیت و طغیان در برابر طبیعت میپردازد.
داستان روایتگر زندگی ویکتور فرانکنشتاین، دانشمند جوان و جاهطلبی است که با بهرهگیری از علوم طبیعی و پزشکی، موجودی زنده را از اجزای بدن مردگان خلق میکند. اما برخلاف تصورش، این «مخلوق» نه یک انسان کامل، بلکه موجودی زشت و رنجکشیده است که از سوی جامعه و حتی خالقش طرد میشود. این موجود، که در طول داستان نامی ندارد، در جستوجوی عشق، درک و پذیرش، به خشمی خطرناک بدل میگردد.
فرانکنشتاین، از لحاظ ساختاری، در قالب داستانی لایهدار روایت میشود؛ نامههایی از کاپیتان والتون به خواهرش، خاطرات ویکتور و روایت مستقیم مخلوق، همگی درهمتنیدهاند تا تصویری چندبُعدی و انسانی از ترس و طغیان ارائه دهند.
این رمان بازتابی از دغدغههای عصر روشنگری، پیشرفت علمی، و ترس از قدرتهای کنترلنشده انسان است. بسیاری «فرانکنشتاین» را داستانی دربارهی غرور علمی میدانند—انسانی که میخواهد همانند خدا بیافریند اما از پذیرش مسئولیت خلق خود ناتوان است.
مخلوق فرانکنشتاین، برخلاف تصور رایج، هیولایی بیفکر نیست؛ بلکه موجودی عمیقاً تراژیک و قابلدرک است که جامعه و خالقش او را به هیولا تبدیل میکنند.
فرانکنشتاین اثری است که در هر دوره، معنا و ترس تازهای را به مخاطب عرضه میکند؛ همچون مخلوقی که از جسم مردگان ساخته شده، اما روحی زنده و جاودانه دارد.
سخن پایانی
«خونآشام»، با همهی کوتاهیاش، یکی از آثار بنیانگذار در ادبیات وحشت است.
پیش از آنکه خونآشامها به قهرمانان محبوب نوجوانان و شخصیتهای عامهپسند بدل شوند، موجودی ترسناک، فریبنده و مرموز بودند—همانطور که پولیدوری تصویرش کرد.
خواندن این کتاب یعنی بازگشت به نقطهی آغاز؛ جایی که «وحشت»، هنوز اصیل، خام و درخشان بود.
شاید بپسندید













