

پیاده روی به یاد ماندنی
انتشارات البرز منتشر کرد:
در کنار تختش می نشستم و برای مدتی طولانی تماشایش می کردم فکر می کردم چقدر دوستش دارم دستش را روی قلبم می گذاشتم حس می کردم انگشتانش چقدر استخوانی است. بخشی از وجودم می خواست در همان لحظه بگرید، اما در عوض دستش را دوباره پایین می گذاردم و در جایم می چرخیدم تا به پنجره بنگرم از خودم می پرسیدم که چرا زندگی ام ناگهان این چنین به هم ریخت؟ چرا همه این بدبختی ها سرکسی مثل جیمی آمده است؟ از خودم می پرسیدم آیا در این وقایع درس بزرگتری نهفته است؟ آیا همه این ها همانطور که می گفت صرفاً از مشیت الهی ناشی می شد؟ آیا جیمی خدا خواسته بود من به او دل ببازم؟ یا اینکه براثر میل و اراده خودم بود؟ هر چقدر جیمی بیشتر می خوابید من حضورش را در کنار خودم بیشتر احساس می کردم با وجود این پاسخ به این سؤالات برایم روشن تر از سابق نمی شد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این مترجم
















































