

عادت های اتمی
انتشارات اندیشه بیگی منتشر کرد:
در آخرین روز سال دوم دبیرستان چوب بیسبال به صورتم اصابت کرد. هنگامی که هم کلاسی ام یک چرخ کامل زد چوب از دستش لیز خورد و قبل از اینکه به وسط چشمانم برخورد کند، پروازکنان به طرفم آمد. از لحظه ی برخورد چیزی به خاطر ندارم. چوب بیسبال با چنان شدتی به صورتم برخورد کرد که بینی ام را به کلی خرد و کج وکوله کرد.
آن ضربه باعث شد غشای نرم مغزم با شدت بسیاری به جمجمه ام کوبیده شود. بلافاصله موجی از تورم در سرم شروع به شکل گیری کرد. تنها در کسری از ثانیه بینی ام شکسته بود، جمجمه ام چندین ترک برداشته بود و کاسه ی چشم هایم از هم پاشیده شده بود.
وقتی چشمانم را گشودم دیدم بقیه به من زل زده اند و به سرعت برای کمک به سمتم می دوند به پایین نگاه کردم و متوجه لکه های قرمز روی لباس هایم شدم یکی از همکلاسی هایم تیشرتی از داخل کوله پشتی اش درآورد و به دستم داد. از آن برای جلوگیری از خون ریزی بینی شکسته ام استفاده کردم به اندازه ای گیج و شوکه بودم که نمی دانستم چه آسیب جدی و مهمی به من وارد شده است.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم










































