

من عاشق امید شدم
انتشارات اندیشه بیگی منتشر کرد:
در مقابل منظره نه چندان جذاب بیمارستان عاشق پسری پر شور و نشاط با چشمانی درخشان و پر از شیطنت شدم که در آن مکان متروک قلبم را لبریز از شادی کرد؛ اما پس از خودکشی غافلگیرکننده اش مرا از درون ویران کرد. از آن پس قسم خوردم که دیگر هیچگاه به کسی عشق نورزم اما دوستانم سونی، کور و نئو باعث شدند این قانون را نادیده بگیرم. گروه کوچکی از بچه های یاغی و در حال مرگ معرفی می کنم سونی سردسته گروه که فقط با یک ریه نفس می کشد نئو نویسنده ای چیره دست؛ اما درعین حال بداخلاق و غیرقابل نفوذ که از روی ویلچر سرقت هایمان را برنامه ریزی می کند و سربه سر پرستاران می گذارد و کور، پسری ورزشکار و زیبا که یک غول مهربان است و با قلبی نیمه جان به زندگیاش ادامه می دهد قبل از اینکه مرگ سراغ تک تکمان بیاید من و بقیه سارقان آخرین نقشه برای فرار بزرگمان را عملی می کنیم فراری که ما را حتی اگر شده برای لحظاتی از چنگ والدین بد سرپرست بیماری های فلج کننده و لاعلاج و فضای دلگیر اطرافمان نجات دهد. اما... اما چه می شود که به ناگاه دختری با چشمانی به درخشندگی آفتاب به گروه کوچکمان وارد می شود و قلبم را به زانو در می آورد؟ آیا باز دارم عاشق می شوم؟ مگر نه اینکه به خودم قول داده بودم.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم






























































