%20


دفعات مشاهده کتاب
1697
علاقهمندان به این کتاب
22
میخواهند کتاب را بخوانند.
0
کتاب را پیشنهاد میکنند
1
کتاب را پیشنهاد نمیکنند
0
نظر خود را برای ما ثبت کن:
توضیحات کتاب
انتشارات چشمه منتشر کرد:
گرگو از لای در بیرون خزید و سوز سردی به درون آمد. قدرت در را بست. نمیدانست چه وقت روز است؛ آفتاب کمرمق زمستان بالا آمده بود. چشمانش به نور خیرهکننده عادت کرد. حتم تا صبح برف باریده بود. همهجا سفید بود؛ کوههای دوردست، درختان گزِ روبهرو، تپههای شنی، درختان پسته و موتورخانه، هر چه به چشم میآمد سفیدِ سفید بود. دستهای کلاغ از روی درختان گز بلند شدند. شاخهها تکانی خوردند و برف از آنها پایین ریخت. گرگو روی ایوان جستوخیز میکرد. هیچردی جز ردپای گرگو روی برف نبود. قدرت عطسه کرد و انگار مغزش تکان خورده باشد، تازه یاد جسدی افتاد که شب رهایش کرده بود.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نوع کالا
کتاب
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
نشر
شابک
9789643629182
زبان کتاب
فارسی
قطع کتاب
شومیز
جلد کتاب
رقعی
تعداد صفحه
149 صفحه
نوبت چاپ
9
وزن
152 گرم
سال انتشار
1402
نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.

مهتاب آرامش
23 بهمن 1400
کتابی بی نظیر عمیق و روانکاوانه ، شدیدا توصیه میکنم
0
0
جمله مورد علاقهات از این کتاب رو باهامون به اشتراک بذار.
شاید بپسندید














از این نویسنده














140٬000 تومان
175٬000
%20