

طرح و شکل (رحلی)
انتشارات سروش منتشر کرد:
بازسازی ارزشمندترین لحظههای هرگونه آموزشی ناممکن است. لحظههایی که در آنها موفق می شویم به کنه وجود این یا آن شاگرد دست یابیم و نوری معنوی را از آن بر جهانیم. آنچه در مورد آموزش من می تواند شرح داده شود، در قیاس با آنچه طی خود درسها روی میداد، به نظرم ناچیز می آید. لحن، آهنگ، پیوستگی کلام، مکان و زمان، استعداد ذهنی شاگردان و تمامی موقعیتهای دیگری که جوی زنده را می آفرینند، نمی توانند بازساخته شوند؛ حال درست همین امور شرح ناپذیرند که در پدید آوردن فضای آفریننده سهم دارند. آموزش من کشفی شهودی بوده است. آنچه خود درک میکردم به من عملی را الهام میکرد که سبب گشایش و گرایش به آموختن در نزد شاگرد میشد. آموختن با شور درونی وارونه، شیوه آموختنی است که از پیش تصور شده و به صورتی روشمندانه مهیا گشته است. بهترین شاگردان من آنهایی بودند که با شهود خاص خود راههای متفاوت و تازهای را در پیش میگرفتند. تقلید ساده بیرونی و تکرار شیوههای کار من فاقد نیروی برافروزنده است. فراموش نمیکنم که آنچه یافته ام همواره به راستی تازه نبوده و این که میتوانسته احیای آن چیزی نیز باشد که در زمانهای قدیم به هنرمندان پایهای اساسی برای کارشان میداده است.
نخستین دریافتهای آموزشی خود را وامدار رئیس جوان دانشسرای آموزگاران هستم که ذهنی بسیار باز داشت. او مرا متوجه این نکته ساخت که کودکان در صداقت طبیعی خود میتوانند طرحها، متنها و ترانههایی را بیابند که از بداعت فوقالعاده ای برخوردارند. هنگامی که در ۱۹۰۸ برای نخستین بار به عنوان آموزگار دبستان در روستایی اطراف برن آموزش میدادم، می کوشیدم از انجام هر آنچه می توانست صداقت بی پیرایه کودکان را خدشه دار سازد اجتناب ورزم. تقریبا به صورت غریزی تشخیص داده بودم که هر گونه نقد و تصحیح جریحهدار کننده، مخرب اعتماد به نفس است و تشویق و تصدیق کار انجام شده به پویایی نیروهای آفریننده یاری میرساند. پس از يك سال آموزش جو الفت بسیار ظریف و محسوسی در کلاس پدید آمد. بازرس آموزش و پرورش در هنگام بازدید خود ناگهان چند دفتر انشاه را برداشت و نزد من آمد و بر آشفته گفت: «شما نمیدانید که یکی از وظیفه های معلم تصحیح کردن انشاءها است؟»
پاسخ دادم: «فکر می کنم هر گونه تصحیح انشاء جریحهدارکننده روحیه شاگردان است و ذهن كودك را که در آن خیالپردازی آزاد جریان دارد تخریب می کند.» پس برای غلطهای املایی چکار میکنید؟» پاسخ دادم انشاءها را مرور میکنم و غلطهایی را که دارند برای خود یادداشت میکنم، هنگامی که دفترچه ها را بر میگردانم این غلطها موضوع مباحثهای با تمامی کلاس میگردند؛ کلمات بر روی تخته نوشته میشوند و شاگردان آنها را به صورت الفبایی منظم و در دفترهای خود منتقل میکنند. پس از چند هفته دیکتهای از کلمات گفته میشود. بدین سان شاگردان در يك سال میآموزند که صدها کلمه را درست بنویسند.»
استعداد در هیچکدام از زمینههای فعالیت بشری بیش از تعلیم و تربیت اهمیتی قطعی ندارد. تنها معلم با قریحه یعنی با قریحه برای تعلیم و تربیت، قادر خواهد بود که در هر انسانی شگفتی وصف ناپذیر وجودش را محترم شمارد و از آن پاس دارد. احترام به شخصیت آغاز و انجام هرگونه تعلیم و تربیت است. تعلیم و تربیت و به ویژه تعلیم و تربیت هنری، مبادرت ورزیدن به کاری جسورانه است، زیرا در اینجا موضوع عبارت از سر بر آوردن قدرت آفریننده «خویشتن» هر فرد است.
شناخت انسان -مفهوم شهودی انسان – به نظر من در معلم حقیقی باید به صورت استعدادی ضروری وجود داشته باشد. چنین معلمی باید بداند که چگونه استعدادها و ذوق هر يك از شاگردان خود را آشکار سازد و بتواند آنها را بپرورد. استادانی که به شاگردان خود تنها مواد برنامهریزیشدهای را منتقل میکنند که بر اساس روشهای فراگرفته شده معین گشتهاند، مانند دارو فروشانی هستند که در قیاس با پزشکان، بیمار خود را طبق دستورهایی تغییر ناپذیر معالجه می کنند.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم














































