%20


دفعات مشاهده کتاب
13320
علاقهمندان به این کتاب
302
میخواهند کتاب را بخوانند.
27
کتاب را پیشنهاد میکنند
44
کتاب را پیشنهاد نمیکنند
7
نظر خود را برای ما ثبت کن:
توضیحات کتاب
انتشارات چشمه منتشر کرد:
یک داستان عجیب و غریب در مورد کارآگاهی خصوصی به اسم نیکی بلان که فقیر و فلک زده است و هیچ ارباب رجوعی ندارد. تا این که زنی که اسمش «مرگ» است او را استخدام میکند تا «سلین» را برایش پیدا کند؛ حالا این وسط سلین کیست؟! سلین همان لویی فردینان سلین، نویسندهی بزرگ فرانسوی است که در سال 1961 فوت کرده، ولی این بانوی «مرگ» مصرانه معتقد است که سلین زنده است و یک جایی آن بیرون دارد ول میگردد…
فروشگاه اينترنتي کتاب 30 بوک
نوع کالا
کتاب
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
مترجم
نشر
شابک
9789643625726
زبان کتاب
فارسی
قطع کتاب
شومیز
جلد کتاب
رقعی
تعداد صفحه
198 صفحه
نوبت چاپ
50
وزن
170 گرم
سال انتشار
1403
کتاب «عامه پسند» (Pulp) آخرین رمان تکمیلشدهٔ چارلز بوکوفسکی (Charles Bukowski) شاعر و نویسندهٔ آمریکایی است. این رمان در سال ۱۹۹۴ کمی قبل از مرگ بوکوفسکی منتشر شد. او نوشتن آن را در سال ۱۹۹۱ آغاز کرد و در طول نگارش آن با مشکلات متعددی روبهرو شد. او در بهار ۱۹۹۳، فقط سهچهارم رمان را نوشته بود که بیمار شد. نویسند از ویژگیها و کلیشههای معمول داستانهای عامهپسند آگاه بود و در این کتاب با اغراق عمدی در این کلیشهها و قالبها به شیوهای بسیار خشن و خام، این ژانر را به سخره میگیرد. بسیاری از منتقدان توافق دارند که این رمان نمونهای از پذیرش مرگ قریبالوقوع بوکوفسکی است. «عامه پسند» داستان کارآگاهی پیچیدهای دربارهٔ یک کارآگاه خصوصی سرسخت که پروندههایش را با صبر کردن حل میکند. ظاهراً نام شخصیت اصلی، نیکی بلان، ترکیبی از این دو نام مشهور به نظر میرسد: میکی اسپیلین (یکی دیگر از نویسندگان داستانهای کارآگاهی) و یک بلان (شخصیت اصلی فیلم کلاسیک کازابلانکا)، که اشارهای بازیگوشانه به سنتهای کارآگاهی و نوآر دارد.
دربارهٔ کتاب
.
داستان «عامه پسند» رمانی کارآگاهی با حالوهوای طنز تلخ و نامتعارف است و داستان نیکی بلان را دنبال میشود که در نسخهای سورئال و پوچ از شهر لسآنجلس فعالیت میکند. برخلاف کارآگاهان معمولی، نیکی اغلب پروندهها را نه با عمل، بلکه با انتظار و مشاهده حل میکند و خود پروندهها عجیبوغریب و گاه حتی بیمعنی هستند. در طول داستان، نیکی مجموعهای از مأموریتهای عجیبوغریب از جمله جستوجوی یک نویسندهٔ گمشده و برخورد با زنان مرموز و اغواگر را تعریف میکند؛ درحالیکه با شخصیتهای عجیبوغریب و موقعیتهای عجیبی روبهرو میشود که ژانر کلاسیک داستانهای عامهپسند را به سخره میگیرد.تا اینکه بانوی مرگ به سراغ او میآید و از او میخواهد به دنبال نویسندهای فرانسوی به نام سلین بگردد که سالهاست مُرده است. زمانی که خود مرگ به او نزدیک میشود بُعد وجودی به داستان میبخشد و اینجاست که نیکی با موضوعاتی مثل مرگ،سرنوشت و بیمعنی بودن زندگی دستوپنجه نرم میکند. طرح این داستان از یک ساختار معمایی سرراست پیروی نمیکند، بلکه پوچی و غیرقابل پیشبینی بودن را در برمیگیرد که منعکسکنندهٔ جهانبینی خام، بیرحمانه و اغلب پوچگرایانهٔ بوکوفسکی است.
ویژگیهای برجستهٔ کتاب
.
«عامه پسند» ادای احترام بوکوفسکی به داستانهای عامه پسند و طنز تاریک با سبکی خام و جسورانه و آگاهی فراداستانی است. نویسنده در این رمان با ترکیب طنز پوچ، مضامین وجودی و بدبینی خاص خود، قراردادهای سنتی داستانهای کارآگاهی را میشکند. شخصیت اصلی آن، کارآگاهی ناقص و نامتعارف است و رمان تأملی تیزبینانه و گاه خشونتآمیز در مورد مرگ و وضعیت انسان است. برخی از ویژگیهای برجستهٔ این کتاب عبارتاند از:• طنز فراداستانی: نویسنده در این رمان آگاهانه داستانهای «عامه پسند» را به سخره گرفته و در بهکارگیری کلیشههای آن اغراق به خرج میدهد تا اثری تأملبرانگیز و طعنهآمیز خلق کند.
• مضامین وجودی: مرگ، سرنوشت و بیمعنایی زندگی در داستان نفوذ میکند و فراتر از طرح داستانی معمول کارآگاهی به پیش میرود.
• نثر خام و خشن: سبک نگارش فیلترنشده و اغلب خشن بوکوفسکی، فضای تاریک و بدبینانهٔ رمان را تشدید کرده است.
• شخصیت اصلی کارآگاهی نامتعارف: نیکی با حل پروندهها از طریق صبر و مشاهده به جای عمل، الگوهای معمول کارآگاهی را به چالش کشیده و پوچی این ژانر را برجسته میکند.
• ترکیبی از رئالیسم و سورئالیسم: روایت، محیط شهری خشن داستان و عناصر عجیبوغریب و ماوراءالطبیعی همگی در این داستان گنجانده شدهاند و جهانی منحصربهفرد و غیرقابل پیشبینی خلق کردهاند.
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
.
اگر به دنبال داستانهای طنز تاریک، هجو با برداشتهای نامتعارف از ژانر کلاسیک مثل داستانهای کارآگاهی و نوآر میگردید، این کتاب مناسب شماست. اگر از داستانهای خاصی لذت میبرید که با سبک نوشتاری خام و جسورانه به درونمایههای وجودی پرداخته باشند، این کتاب را حتماً بخوانید. این کتاب بسیار مناسب طرفداران بوکوفسکی و همچننی کسانی است که به دنبال آثار جسورانه و متفاوت میگردند.چرا رمان «عامهپسند» را بخوانیم؟
.
• نگاهی طنز به داستانهای عامه پسند: بوکوفسکی در کلیشههای معمول داستانهای پلیسی اغراق کرده و آنها را به سخره گرفته و نقدی شوخطبعانه و خودآگاه ارائه کرده که هم سرگرمکننده است و هم خود داستانسرایی را زیر سوال میبرد.• کاوش در مرگ و معنا: این رمان با مضامین مرگ و عدم قطعیت وجودی روبهرو میشود و آگاهی خود بوکوفسکی از مرگش را منعکس میکند که عمق احساسی داستان و وزن فلسفی را روایت را کاملاً تغییر داده است.
• شخصیت متفاوت و سبک روایت منحصربهفرد: نیکی بلان کارآگاهی معمولی نیست، روشها و نگرشهای او نسبت به پروندههایش انتظارات معمول را برهم زده و دیدگاهی تازه، بدبینانه و اغلب طنزآمیز در حل جرم ارائه کرده است.
• آشنایی با نثر خام و قدرتمند بوکوفسکی: نثر بوکوفسکی مستقیم، بیپرده و زنده است و خوانندگان را در دنیایی خشن و بیپیرایه غرق میکند که منعکسکنندهٔ صدای متمایز و جهانبینی سازشناپذیر این نویسنده است.
کتاب «عامه پسند» را بخوانید اگر به دنبال یک کتاب عمیق میگردید که در طنز تلخ نوشته شده باشد و پیچشی تازه و متفاوت در داستانهای پلیسی سنتی به وجود آورده باشد. نثر این کتاب منحصراً متعلق به بوکوفسکی است و خواندن آن به معنای غوطهور شدن در دنیایی است که کلیشهها را وارونه کرده و داستانی کارآگاهی را به سفر در زندگی، مرگ و پوچی وجود انسان تبدیل کرده است. این کتاب شما را به شدت به چالش میکشد تا در مورد ماهیت یک داستان معمایی تجدید نظر کنید. اگر به دنبال ادبیاتی جسورانه و بدون فیتلر میگردید، این کتاب را باید بخوانید.
دربارهٔ نویسنده
.
چارلز بوکوفسکی شاعر و نویسندهٔ آمریکایی در سال ۱۹۲۰ در آندرناخ آلمان متولد شد. پدرش سربازی آمریکایی بود که همسری آلمانی داشت. سهساله بود که والدینش به آمریکا رفتند. او در لسآنجلس بزرگ شد و پنجاه سال در همانجا زندگی کرد. اولین داستان کوتاهش را وقتی بیستوچهارساله بود منتشر کرد. در سیوپنجسالگی سرودن شعر را آغاز کرد. رماننویس بوکوفسکی از زمانی شروع شد که در سال ۱۹۷۰ مدیر انتشارات بلک اسپرو (BlackSparrow Press) از او خواست تا یک رمان بنویسد، چون بهنظر داصستان از شعر پُرفروشتر بود. ترس بوکوفسکی این بود که ناشر مقرری صددلاریاش را قطع کند. او که پانزده سال کارمند ادارهٔ پست آمریکا بود تمام تجربیاتش را در رمانی به نام «اداره پست» (Post Office) بازآفرینی کرد. بیشتر رمانهای بوکوفسکی به یادداشتهای روزانه میمانند و چندان انسجام داستانی ندارند. شاید بشود گفت که او در «عامه پسند» بیشترین سعیاش را کرده که یک رمان بنویسد؛ رمانی که به عقیدهٔ برخی بهترین اثر منثورش است.معرفی کتابهای مشابه:
.
اگر از مطالعهٔ کتاب «عامه پسند» لذت بردید و به دنبال کتابهایی مشابه میگردید که نگاه اگزیستانسیالیستی به زندگی داشته باشند و شخصیتهای ضدقهرمان و نثری شبیه به بوکوفسکی، مطالعهٔ کتابهای زیر را به شما پیشنهاد میکنیم که از نظر حالوهوا، سبک یا مضمون شباهتهایی به این کتاب دارند.• کتاب سهگانهی نیویورک (The New York Trilogy)
.
کتاب «سهگانهی نیویورک» اثر پل استر (Paul Auster) نویسندهٔ آمریکایی و مجموعهای از سه رمان بههم پیوسته است. نویسنده در این کتاب درست مثل «عامه پسند»، با قراردادهای ژانر پلیسی بازی میکند و آنها را زیر پا میگذارد. هر دو اثر، شخصیتهای اصلی را نشان میدهند که در موقعیتهای گیجکننده و سورئال گرفتار شدهاند که انتظارات روایی سنتی را به چالش میکشد. با این حال، در حالی که «عامه پسند» از هجو و طنز تلخ برای نقد داستانهای عامهپسند و مقابله با مرگ و میر استفاده میکند، «سهگانهی نیویورک» رویکردی متفکرانهتر و فراداستانیتر دارد و به ابهام وجودی و بیثباتی هویت میپردازد. هر دو رمان خوانندگان را به زیر سوال بردن ماهیت داستانسرایی و جستجوی گریزان معنا در مناظر شهری آشفته دعوت میکنند.این سهگانه شامل داستانهای «شهر شیشهای»، «ارواح» و «اتاق قفلشده» میشود که هر کدام مضامین هویت، واقعیت و زبان را از دریچه داستانهای پلیسی بررسی میکنند. در این داستانها، کلیشههای سنتی پلیسی ساختارشکنی شده و به تأملات فلسفی در مورد وجود و ماهیت خود تبدیل میشوند. شخصیتها اغلب خود را درگیر تحقیقات مرموزی میبینند که مرز بین واقعیت و داستان را محو میکند و منجر به سوالات عمیقی در مورد حقیقت و نویسندگی میشود.
• کتاب از غبار بپرس (Ask the Dust)
.
کتاب «از غبار بپرس» اثر جان فانته (John Fante) نویسندهٔ آمریکایی ایتالیاییتبار است. این کتاب نیز درست مانند «عامه پسند»، تصویری خشن و خام از لسآنجلس به اشتراک میگذارند و بر قهرمانان داستان تمرکز دارند که هنرمندانی ناقص و در حال مبارزه هستند که با انزوا و جنبههای تاریکتر زندگی روبرو میشوند. آرتورو باندینی، مانند نیکی بلان بوکوفسکی، مظهر ضدقهرمانی است که با شیاطین درونی و سختیهای بیرونی دست و پنجه نرم میکند. هر دو رمان مضامین بیگانگی، جستجوی معنا و تنش بین رویاها و واقعیت تلخ را بررسی میکنند. این دو در کنار هم، تصویری زنده و بیپیرایه از زندگی در حاشیه جامعه ترسیم میکنند.این کتاب داستان آرتورو باندینی را دنبال میکند، نویسندهٔ جوان و مبارزی که در دوران رکود بزرگ در لسآنجلس زندگی میکند. آرتورو که با فقر، تنهایی و ناامنیهای خود دست و پنجه نرم میکند، در حالی که روابط پیچیدهای را، بهویژه با یک پیشخدمت مصمم به نام کامیلا لوپز، دنبال میکند، رویای موفقیت ادبی را در سر میپروراند. این رمان، واقعیتهای تلخ زندگی مهاجران، جاهطلبی و مبارزه برای هویت در شهری وسیع و اغلب بیرحم را به تصویر میکشد.
سخن پایانی
.
«عامه پسند» داستان کارآگاهی خصوصی الکلی و شرور است که در نهایت چندین تحقیق پوچ را همزمان به پیش میبرد. او در حال پیدا کردن یک نویسندهٔ فرانسوی است که سالهاست مُرده و در مورد یک موجود فضایی نیز تحقیق میکند و به دنبال چیزی به نام گنجشک قرمز میگردد. این رمان تقلیدی از داستانهای عامه پسند بیارزش است و پیام اصلی آن این است که مرگ همیشه در کمین است. این رمان عجیب، خشن و پیچیده است و اگر قبلاً هیچ اثری از بوکوفسکی نخوانده باشید، تقریباً شما را شوکه خواهد کرد.بوکوفسکی مدت کوتاهی پس از نوشتن این رمان درگذشت و قطعاً این آخرین ضربهٔ او به دنیای ادبیات بود. تمام آثار بوکوفسکی بدبینانه و به طرز دردناکی صادقانه هستند و بوکوفسکی که هنگام نوشتن این رمان میدانست در حال مرگ است، کتاب را با جنبههای بازتابی و وجودی پُر کرد و به مرگ، پوچی و بیهودگی پشت قراردادهای ژانر کارآگاهی و نوآر پرداخت. این کتاب مثل یک یادداشت خداحافظی از دنیا طعنهآمیز، آشفته و بیپرده است. اما بوکوفسکی از این داستان فقط برای نشان دادن پوچی استفاده نکرده، بلکه به چیزی عمیقتر اشاره میکند و آن بیهودگی معناسازی در جهانی در حال فروپاشی است.
این داستان بسیار سختخوان است و به شدت خواننده را به چالش میکشد تا فراتر از ژانر و طرح داستان پیش بروند. این رمانی دربارهٔ ندانستن، جستوجوی بیهوده و طنز در زمانی است که تنها گزینهٔ دیگرتان ناامیدی است. داستان «عامه پسند» گواهی نهایی بر صدای بوکوفسکی است و هم یادآوری قدرتمند که نشان میدهد حتی داستانهای بدبینانه اگر صادقانه نوشته شده باشند، میتوانند بار حقیقت را به دوش بکشند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
.
وقتی تامی داشت به ته راهرو میرسد تفنگ را توی جیب کتم فرو کردم و احساس کردم چیزی در جبیم است. یک کاغذ مچالهشده. درش آوردم. نتیجهٔ امتحان آییننامهٔ رانندگیام بود. میخواستم گواهینامهام را تجدید کنم. کاغذ پُر از علامتهای قرمز بود. رد شده بودم. کاغذ را از پشت سرم دور انداختم و دنبال رفقایم راه افتادم.
به آسانسور رسیدیم و من دکمه را فشار دادم.
آنجا ایستادم و زیرلب برای خودم اپرای کارمِن زمزمه کردم.
بد نمیدانم چی شد که یکباره یادم افتاد قدیمها توی روزنامه خوانده بودم چهطور جسد جیمی فاکس را توی مسافرخانهای در پایینشهر پیدا کرده بودند. تمام آن مسابقههای هیجانانگیز. مُرده کنار سوسکها.
آسانسور بالا آمد. در باز شد. با لگد به پشت تامی زدم و او هم همانطور که مک کلوی سوارش بود داخل آسانسور خزید. سه نفر توی آسانسور بودند، ایستاده، در حال روزنامه خواندن. حتا سرشان را هم از روی روزنامه بلند نکردند. آسانسور رفت پایین.
من از راهپله رفتم. پانزده کیلو اضافهوزن داشتم. لازمم بود.
نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.

کاربر سایت
19 اسفند 1400
بوکاوسکی همیشه نامتعارف و بیپرده نوشته
0
0

سعیده مسلمی زاده
01 اسفند 1400
نقد این کتاب هم باید خوند
خیلی به سلیقه من نمیخورد
0
0

مهران ایرانی
30 بهمن 1400
در کل کتاب جالبی هست و در پایان کتاب از خوندنش ناراضی نبودم
0
0

فرزانه یاری
19 بهمن 1400
من با استعداد بودم، یعنی هستم. بعضی وقت ها به دست هام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی شوم، یا یک چیز دیگر. ولی دست هام چکار کرده اند یک جایم را خارانده اند، چک نوشته اند، بند کفش بسته اند، سیفون کشیده اند و غیره.. دست هایم را حرام کرده ام، همین طور ذهنم را...
0
0

حسین تاکی
26 آبان 1400
کتاب جالبیه
0
0

عماد اسماعیلی
25 آبان 1400
«اغلب بهترین قسمتهای زندگی زمانی بودهاند که هیچ کاری نکردهای و نشستهای دربارهی زندگی فکر کردهای. منظورم این است که مثلا میفهمی که همه چیز بیمعناست، بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بیمعنا باشد. چون تو می دانی بیمعناست و همین آگاهی تو از بی معنا بودن، تقریبا معنایی به آن میدهد. میدانی منظورم چیست بدبینی خوشبینانه»
0
0

فاطمه قلخانی فرد
24 آبان 1400
جدا از اینکه کتاب مورد علاقمه ترجمه ی بسیار خوبی هم داره
0
0

عاطفه شفیعی
24 آبان 1400
کتاب مورد علاقه ام
0
0
جمله مورد علاقهات از این کتاب رو باهامون به اشتراک بذار.

زهرا مرتضوی
03 تیر 1404
0
با خودم خلوت کرده بودم.
تنها ماندن با خود مزخرفم بهتر از بودن با یک نفر دیگر بود. هرکسی که باشد.
همه شان آن بیرون دارند حقه های حقیر سر همدیگر سوار می کنند و کله معلق می زنند.

زهرا مرتضوی
03 تیر 1404
0
هنوز نمرده بودم ولی داشتم به سرعت می گندیدم. کی توی این وضعیت نبود؟
همه مسافر این کشتی سوراخ بودیم و دلمان خوش بود که زنده ایم.

زهرا مرتضوی
03 تیر 1404
0
من باید یک فیلسوف بزرگ میشدم. آن وقت به همه می گفتم که ما چقدر ابله ایم. ول می گردیم و هوا را توی ریه هایمان می فرستیم و بیرون می دهیم.
لعنتی
داشتم افسرده میشدم.

سید مجتبی پژمان
26 اسفند 1401
1
همیشه یک نفر هست که روز آدم را خراب کند البته اگر به قصد نابودی کل زندگی ات نیامده باشد.

راضیه معتمدی
26 آبان 1400
2
بعضی وقتها به دستهام نگاه میکنم و فکر میکنم که میتوانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دستهام چه کار کردهاند یک جایم را خاراندهاند، چک نوشتهاند، بند کفش بستهاند، سیفون کشیدهاند و غیره. دستهایم را حرام کردهام. همینطور ذهنم را.

فرهنگ اسماعیل پور
25 مهر 1397
21
آدم به دنيا آمده که بميرد. که چي؟ ولگردي و انتظار، انتظار براي براي يک قطار، انتظار براي يک خدمتکار در هتلي در لاس وگاس در يک شب ماه اوت. انتظار براي موشي که بزند زير آواز. انتظار براي ماري که بال در بياورد. علاقي محض.
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













