از پرفروشترين رمانهاي ايراني. داستان زندگي دختري که بنابه تصميم والدينش ازدواج ميکند، خيلي زود شکست ميخورد و... خدايا چقدر نفهم و کودن بودم که درک نميکردم. حس حسادت زنانه کجا و غيرت و تعصب مردانه کجا! حتي مهلت نشد چشمهايش را ببينم، سيلياش چنان سخت و محکم و آني، مثل برِ توي صورتم خورد که هيچ چيز نديدم. پسر يا دختر کدام مقصرند؟ و آيا اين پرسش از ريشه اشتباه نيست؟ پسر جواني تحصيل کرده است، زندگي اجتماعي موفقي دارد و رفتارهايش توسط هر دو خانواده تأييد ميشود. دختر اما بيتجربه است، از پشت ميز مدرسه و از بازي کودکانه به جايي پرتاب شده است که نميشناسدش و بزرگترها زندگي زناشويياش ميخوانند. همه چيز عليه دختر است. نويسنده اما به ياري سطرهاي نانوشتهاش چيز ديگري را به تصوير ميکشد. سپيدخوانيها از به مسلخ بردن يک قرباني حکايت ميکنند. نازي صفوي، 38 سال دارد، ذاتاً نويسنده است و در آثارش بيش از هر چيز به زنان ميپردازد. به زنان و آزاديهاي بديهي اما به کسوت آرزو درآمدهشان.
شاید بپسندید













