30بوک
کتاب عمومی
ادبیات
رمان ایرانی
آنجا که خانه‌ام نیست

آنجا که خانه‌ام نیست

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
202

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب آنجا که خانه‌ام نیست

انتشارات سوره­مهر منتشر کرد: مرداد ماه بود. بابا و ننه و فاطمه- خواهر شیر خواره­ام- توی تنها اتاقی که دستمان بود می­خوابیدند، و من و احمد، ته حیاط؛ آن­جا که تاقنماهای پوشیده از شاخه­های درختان انگور تمام می­شد. شب خنک و پر ستاره­ای بود. از ماه، تنها هلال باریک و کم­نوری دیده می­شد. نورش آن­قدر نبود که بتواند ستاره­ها را محو کند. مرتب از این دنده به آن دنده می­غلتیدم. از این­که می­دیدم احمد آن­قدر آرام و بی­خیال خوابیده است، راستش حسودی­ام می­شد. هم حسودی­ام می­شد و هم لجم می­گرفت. آخر آدم و آن­قدر بی­خیال! حادثه­ای به آن بزرگی در پیش بود؛ و او، درست مثل شب­های قبل که هیچ خبری نبود، آرام و راحت خوابیده بود؛ و صدای نفس­های آرام کشیده­اش، تمام سوسک­ها و شب­پره­ها را خواب می­کرد. اول شب به احمد گفته بودم:«صبح، وقتی که هوا روشن شد- سر ساعت چهار و نیم- از خانه فرار می­کنیم.» فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی