

ماهیت روان و انرژی آن
انتشارات بهجت منتشر کرد: يونگ با اينکه اهميت ميل جنسي را در نظريه شخصيت خود به حداقل رساند، زندگي جنسي نيرومند و بدون اضطراب داشت و از تعدادي رابطه خلاف موازين زناشويي بهره مند بود. يونگ اصطلاح ليبيدو را به دو صورت به کار برد: اول به صورت زندگي پراکنده و کلي، و دوم از ديدگاه مشابه با ديدگاه فرويد، به صورت انرژي رواني محدودتري که به کار شخصيت سوخت مي رساند و آن را روان ناميد. فعاليت هاي روان شناختي، مانند درک کردن، فکر کردن، احساس کردن و آرزو داشتن از طريق انرژي رواني صورت مي گيرند. در صورتي که کسي مقدار زيادي انرژي رواني را در فکر يا احساس خاصي صرف کند، گفته مي شود که آن فکر يا احساس، ارزش رواني زيادي دارد. يونگ براي توضيح دادن کارکرد انرژي رواني، مفاهيمي را از فيزيک برداشت. او سه اصل بنيادي را مطرح کرد: اضداد، هم ارزي و آنتروپي (افت). اصل اضداد، به وجود اضداد يا قطبيت ها در انرژي طبيعي موجود در دنيا مانند گرما در برابر سرما، ارتفاع در برابر عمق، آفرينش در برابر زوال اشاره دارد. همين امر در مورد انرژي رواني هم صدق مي کند : هر ميل يا احساس ضد خود را دارد. ضديت يا تناقض، اين تعارض بين قطبيت ها، برانگيزنده اصلي رفتار و توليد کننده انرژي روان است. در واقع هرچه تعارض بين قطبيت ها شديدتر باشد، توليد انرژي بيشتر است. اصل هم ارزي مي گويد، انرژي که براي ايجاد وضعيتي مصرف مي شود، از بين نمي رود. اگر ارزش رواني در زمينه خاصي ضعيف يا ناپديد شود، آن انرژي به جاي ديگر روان منتقل مي شود. انرژي رواني که وقتي بيداريم صرف فعاليت هاي هشيار مي شود، وقتي خوابيم به روياها جابجا مي شود. يونگ توجيه جديد و پيچيده اي را از ماهيت انسان ارايه داد که کاملا با توجيهات ديگر تفاوت داشت و آن را روانشناسي تحليلي ناميد. اولين نکته اي که يونگ درباره آن با فرويد مخالف بود، به نقش اميال جنسي مربوط مي شد. يونگ تعريف ليبيدوي فرويد را گسترش داد و آن را به صورت انرژي رواني کلي تري که ميل جنسي را شامل مي شود، ولي به آن محدود نمي شود، تعريف کرد. دومين زمينه اختلاف عمده، به نيروهايي که بر شخصيت تاثير مي گذارند مربوط مي شد. فرويد انسان ها را زندانيان يا قربانيان رويدادهاي گذشته در نظر داشت، يونگ معتقد بود که ما علاوه بر گذشته خود، توسط آينده خويش نيز شکل مي گيريم. آنچه آرزو داريم در آينده انجام دهيم نيز بر ما تاثير مي گذارد. سومين نکته اختلاف مهم، به ناهشيار مربوط مي شود. يونگ به جاي اينکه نقش ناهشيار را به حداقل برساند، بيشتر از فرويد بر آن تاکيد کرد. او ناهشيار را عميق تر کاوش کرد و بعد تازه اي را به آن افزود : تجربيات مورروثي گونه انسان و پيش از انسان. گرچه فرويد از اين جنبه نوع پيدايشي شخصيت آگاه بود، يونگ آن را جوهر نظام شخصيت خود کرد. او مفاهيمي را از تاريخ، اسطوره شناسي، انسان شناسي و مذهب ترکيب کرد تا برداشت خود را از ماهيت انسان شکل دهد. يونگ در سال ???? کار خود را در بيمارستان رواني به سرپرستي اوژن بلولر، روان پزشکي که اصطلاح اسکيزوفرني را ساخت شروع کرد. فروشگاه اينترنتي 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده













