خدمتکار

(13)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
1322

علاقه مندان به این کتاب
12

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
1

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب خدمتکار

انتشارات افراز منتشر کرد:
•کتاب برتر سال 2009 سایت آزمون
•نامزد جایزه‌ی اورنج 2010
•برنده‌ی جایزه‌ی ایندیز چویس 2010
•نامزد جایزه‌ی ادبی دوبلینIMPAC 2011
•برنده‌ی بهترین کتاب کریسشن ساینس مانیتور 2009

خدمتکار رمانی است که کاترین استاکت نویسنده‌ی آمریکایی در سال 2009 نوشته است. داستان درباره‌‌ی خدمتکاران سیاه پوستی است که در خانه‌های سفیدپوستان در شهر جکسون ایالات می‌سی‌‌سی‌پی در اوایل دهه‌ی 1960 کار می‌کردند.این کتاب نخستین رمان استاکت محسوب می‌شود که نگارشش برای نویسنده پنج سال به طول انجامید. شصت ناشر ابتدا از انتشار آن سر باز زدند اما بعد از چاپ آن مورد استقبال قرار گرفت و بلافاصله به سه زبان و در سی و پنج کشور منتشر شد. تا ماه آگوست سال 2011 شمارگان آن از مرز پنج میلیون نسخه گذشت و به مدت یکصد هفته در فهرست پر فروش‌های نیویورک تایمز قرار داشت.
این استقبال باعث شد که اقتباسی سینمایی از آن ساخته شود و فیلمی به همین نام در سال 2011 به روی پرده رفت که اقتباس فیلنامه و کارگردانی آن را تیت تیلور دوست دوران کودکی‌های استاکت برعهده گرفت.این فیلم در مدت کوتاهی 205 میلیون دلار فروش کرد و نیز توانست نامزد چهار جایزه‌ی آکادمی اسکار سال 2012 از جمله اسکار بهترین فیلم شود.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب خدمتکار اثر کاترین استاکت

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب خدمتکار از سایت گودریدز امتیاز 4.5 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب خدمتکار از سایت آمازون امتیاز 4.7 از 5 را دریافت کرده است.

جوایزی که کتاب خدمتکار از آن خود کرده است:

• کتاب برتر سال 2009 سایت آمازون
• نامزد دریافت جایزۀ اورنج در سال 2010
• برندۀ جایزۀ ایندیز چویس در سال 2010
• نامزد دریافت جایزۀ ادبی دوبلین در سال 2011
• برندۀ جایزۀ بهترین کتاب کریسشن ساینس مانیتور در سال 2009

معرفی رمان خدمتکار:

خدمتکار یک رمان تخیلی-تاریخی از نویسندۀ آمریکایی کاترین استاکت است که در سال 2009 منتشر شد. داستان این کتاب دربارۀ سیاه‌پوستان آمریکایی است که در اوایل دهۀ 1960 برای خانواده‌های سفیدپوست در شهر جکسون، ایالت می‌سی‌سی‌پی کار می‌کردند. خدمتکار اولین رمان کاترین استاکت بود که نوشتن آن را پس از حملات ۱۱ سپتامبر آغاز کرد و تکمیل شدن این رمان پنج سال طول کشید. این کتاب پس از انتشار در 35 کشور منتشر و به سه زبان مختلف ترجمه شد. هفت میلیون نسخه از این کتاب در سراسر جهان به فروش رفت و پس از انتشار بیش از 100 هفته در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز قرار داشت.

واکنش‌های جهانی به رمان خدمتکار:

«کتاب خدمتکار سوی دیگر روایت داستان بربادرفته است و به همان اندازه جذاب و گیرا.» - ساندی تایمز

«دو شخصیت اصلی کتاب خدمتکار کل داستان را احاطه کرده‌اند و شما را از دنیای واقعی به دنیای کتاب می‌‌کشانند. خدمتکار یک شاهکار است.» - نیویورک تایمز

«کتاب خدمتکار یکی از مهم‌ترین آثار داستانی بعد از کشتن مرغ مقلد است... اگر می‌خواهید در کل عمرتان فقط یک کتاب بخوانید، این کتاب را انتخاب کنید.» - اِن‌پی‌آر

«استاکت در این کتاب داستانی از بیداری اجتماعی و شکاف نژادی در آمریکا را به تصویر کشیده است.» - واشنگتن پست

چرا باید رمان خدمتکار را بخوانیم؟

نویسنده در رمان خدمتکار به تبعیض‌نژادی و نژادپرستی پرداخته است. شخصیت اصلی کتاب سعی می‌کند با مکتوب کردن ظلم‌هایی که زنان سفید‌پوست بر خدمتکاران سیاهپوست‌شان روا می‌دارند، به مبارزه علیه وضعیت موجود بپردازد. نویسنده در این کتاب روابط پیچیده و ظالمانۀ بین خدمتکاران و کارفرمایان را به زیبایی به تصویر کشیده است. رمان خدمتکار نشان می‌دهد که چگونه تعصبات شخصی و سیاست‌های نژادپرستانۀ دولت بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند.

جملات درخشانی از کتاب خدمتکار:

«مِی‌موبلی صبح زود یک روز یکشنبه‌ی آگوست 1960 به‌دنیا آمد. ما دوست داریم او را فرزند کلیسا صدا بزنیم. کار من مراقبت از بچه سفیدها، و آشپزی و رُفت‌وروب است. در عمرم هفده بچه را بزرگ کرده‌ام. بلدم چطور بچه‌هاشان را بخوابانم، گریه‌شان را بند بیاورم، و صبح قبل از این‌که مامان‌هاشان حتی از رختخواب بیرون بیایند سر قصری بنشینند. اما من هیچ بچه‌ای ندیده‌ام که مثل مِی‌موبلی لیفولت هوار بکشد. روز اولی که از در وارد می‌شوم، آن‌جا نشسته، سرخ‌شده و از دل‌درد هوار می‌کشد، و طوری در مقابل شیشه شیر مقاومت می‌کند انگار شلغم گندیده است. خانم لیفولت، وحشت‌زده به بچه‌اش نگاه می‌کند. «اشکال کارم کجا است؟ چرا نمی‌توانم گریه‌ی این را قطع کنم؟» این؟ شستم خبردار شد: یک جای کار می‌لنگد. بچه‌ی لپ‌گلی و جیغ‌جیغو را بغل کردم. تکان‌تکان‌اش دادم تا بادگلو بزند و به دو دقیقه نکشید که گریه‌ی دختر کوچولو بند آمد، و به من خندید مثل همیشه که می‌خندد. اما خانم لیفولت، باقی روز دست به بچه‌اش نزد و بغل‌اش نکرد. زن‌های زیادی را دیده‌ام که بعد از زاییدن افسردگی می‌گیرند. فکر کنم من هم به همان حساب گذاشتم. این هم یک چیزهایی درباره‌ی لیفولت: نه این‌که فکر کنی فقط همیشه اخم می‌کند، پوست و استخوان هم هست. پاهایش این‌قدر لاغر و مثل لک‌لک هست که انگار همین هفته‌ی پیش درآمده و هنوز گوشت نیاورده. بیست‌وسه سالش است اما عین پسرهای چهارده‌ساله لاغر و لق‌لقو هست.»

«آن‌جا توی خیابان فولی برای خودش یک آپارتمان کوچک داشت. با دختر واقعاً خوبی به اسم فرانسیس مراوده داشت و حدس می‌زدم ازدواج کنند، اما او توی این‌جور کارها فِس‌فِس می‌کرد. نه برای این‌که دنبال چیز بهتری می‌گشت، نه، فقط به‌خاطر این‌که خیلی عاقل بود و فکر می‌کرد. عینک بزرگ به چشمش می‌زد و همیشه‌ی خدا کتاب می‌خواند. حتی شروع کرده بود خودش کتاب بنویسد، درباره‌ی کار و زندگی رنگین‌پوست‌ها در می‌سی‌سی‌پی. به‌خدا به او افتخار می‌کردم. اما یک‌شب که تا دیروقت در کارخانه‌ی اسکانلون تیلور کار می‌کرد، تخته‌های دو در چهار را کشان‌کشان تا ماشین‌باری می‌برد، و تراشه‌های چوب از روی دستکش توی دستش فرو می‌رفت. برای این‌جور کارها جثه‌اش خیلی کوچک و لاغر بود اما به کارش احتیاج داشت. خسته بوده. باران می‌آمده. از روی سکوی بارگیری لیز می‌خورد، توی راه ماشین‌رو می‌افتد. تریلی ندیدش و قبل از این‌که بتواند تکان بخورد ریه‌هایش را له می‌کند. موقعی که خبردار شدم، مرده بود. آن روز بود که تمام دنیایم تیره و تاره شد. انگار هوا سیاه بود، خورشید سیاه بود. توی جا افتادم و به دیوارهای سیاه خانه‌ام چشم دوختم.»

«تخم‌مرغ را دور اتاق می‌چرخانم، اول از خانم والتر شروع می‌کنم چون بزرگ‌تر است. این‌جا گرم است، اما یک پلیور قهوه‌ای ضخیم روی شانه‌هایش انداخته. یک تخم‌مرغ برمی‌دارد اما کم مانده از دستش بیفتد چون رعشه گرفته و دارد فلج می‌شود. بعد سمت خانم هیلی می‌روم، لبخند می‌زند و دوتا برمی‌دارد. خانم هیلی صورت گردی دارد و موهای قهوه‌ای تیره‌اش را مثل کندوی زنبور بالای سرش کپه کرده. پوستش سبزه است و کک‌ومک و خال دارد. بیشتر لباس‌های چهارخانه‌ی قرمز می‌پوشد. و پایین‌تنه‌اش پت‌وپهن است. امروز چون هوا خیلی گرم است، یک پیراهن قرمز آستین حلقه‌ای بالاتنه کوتاه پوشیده. از آن خانم‌های بالغی است که هنوز مثل دختربچه‌ها لباس می‌پوشد، پاپیون‌های بزرگ می‌زند و کلاه‌هایش را با آن جور می‌کند و از این کارها. زیاد او را نمی‌پسندم. به‌سمت خانم اسکیتر می‌روم، اما او بینی‌اش را بالا می‌گیرد و می‌گوید: «نه، متشکرم.» چون تخم‌مرغ نمی‌خورد. هربار که خانم لیفولت بازی بریج دارد به خانم لیفولت می‌گویم اما باز هم از من می‌خواهد برایشان تخم‌مرغ درست کنم. می‌ترسد توی ذوق خانم هیلی بخورد. آخر سر، به خانم لیفولت تعارف می‌کنم. او میزبان است پس باید تخم‌مرغش را آخر از همه بردارد. همین که به همه تعارف می‌کنم و کارم تمام می‌شود، خانم هیلی می‌گوید: «اشکالی ندارد اگر باز هم بردارم.» دو تا تخم‌مرغ دیگر قاپ می‌زند، که البته برایم تعجبی ندارد.»

تحلیلی بر رمان خدمتکار‌:

نژادپرستی و تبعیض‌نژادی قرن‌هاست که یکی از معضلات بزرگ بشر است و بسیاری از نویسندگان در کتاب‌هایشان به این موضوع و مبارزه علیه تبعیض پرداخته‌اند. رمان خدمتکار داستان تبعیض نژادی و مبارزه علیه آن را در دهۀ 1960 آمریکا به تصویر کشیده است. وقایع رمان خدمتکار بین تابستان‌های 1962 و 1964 در شهر جکسون، ایالت می‌سی‌سی‌پی اتفاق می‌افتد. داستان این رمان بر اساس مبارزات جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان شکل گرفته و نویسنده بر تبعیض نژاد و جداسازی تمرکز کرده است. داستان به‌طور متناوب بین دیدگاه دو خدمتکار سیاه‌پوست یعنی آیبیلین و مینی می‌چرخد و در نهایت به اسکیتر می‌رسد، یک زن سفیدپوست که در سوگ ناپدید شدن خدمتکارش نشسته است. بخشی از شخصیت‌های کتاب خدمتکار سعی می‌کنند اطمینان حاصل کنند که قوانین جداسازی و تفکیک نژادی در خانه‌هایشان رعایت می‌شود در حالی که اسکیتر و دیگر خدمتکاران می‌آموزند که چیزهای بیشتری برای پیوند دادنشان به هم وجود دارد. تضاد اصلی داستان زمانی شکل می‌گیرد که اسکیتر می‌خواهد کتابی از دیدگاه خدمتکاران سیاهپوست که برای خانواده‌های سفیدپوست کار می‌کنند، بنویسد و با مقاومت بقیۀ افراد مواجه می‌شود. اولین چالش او این است که نمی‌تواند خدمتکارها را راضی به مصاحبه کند چون همه از کارفرماهایشان می‌ترسند. بااین‌حال اسکیتر و خدمتکاران می‌دانند که به دلیل خطرات موجود است که در واقع داستان‌شان ارزش بازگویی پیدا می‌کند. گرچه شاید در ابتدا این داستان چندان بحث‌برانگیز به‌نظر نرسد اما هنگامی که رفتار نژادپرستانه و اغلب توهین‌آمیز زنان سفیدپوست به صورت مکتوب نوشته می‌شود و این واقعیت پیش می‌آید که ظلم آنان برای همیشه در تاریخ به‌ثبت رسیده است، آن زنان قدرت‌شان را از دست می‌دهند.                           

خلاصۀ داستان خدمتکار

آیبیلین، یک خدمتکار سیاه‌پوست است که در سال 1962 در شهر جکسون، ایالت می‌سی‌سی‌پی کار می‌کند. او همیشه بی‌سروصدا از دستورات اطاعت کرده است اما اخیراً نمی‌تواند چندان اوقات‌تلخی خود را پنهان کند. دوستش مینی که او نیز یک خدمتکار سیاه‌پوست است، هیچ‌وقت نمی‌تواند جلوی زبانش را بگیرد اما حالا مجبور است یک‌جوری جلوی خودش را بگیرد تا بتواند اسرار کارفرمایش را حفظ کند. اسکیتر، دختر مقتدر سفیدپوستی است که تازه از کالج فارغ‌التحصیل شده. او بسیار بلندپرواز است و آرزوهای بسیاری دارد اما چون هنوز ازدواج نکرده، همه او را یک شکست‌خورده می‌بینند. این زنان به ظاهر متفاوت به هم می‌پیوندند تا داستان واقعی خدمتکارهای سیاه‌پوست در جنوب آمریکا را به ثبت برسانند، چیزی که می‌تواند سرنوشت آن‌ها و زندگی در این شهر را برای همیشه دگرگون کند.

حواشی حول محور کتاب

در سال 2011 فیلمی با اقتباس از رمان خدمتکار و به همین نام بر روی پردۀ سینما رفت. دوستِ دوران کودکی نویسنده، این فیلم را نوشت و کارگردانی کرد. در هشتاد و چهارمین دورۀ جوایز اسکار، اکتاویا اسپنسر برای بازی در این فیلم برندۀ جایزۀ اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد. این فیلم همچنین نامزد دریافت سه اسکار دیگر برای بهترین فیلم، بهرین بازیگر زن و بهترین بازیگر مکمل زن شد. از جمله بازیگران این فیلم می‌توان به جسیکا چستین، وایولا دیویس، اِما استون، برایس دالاس هوارد و آلیسون جِنی اشاره کرد.

اگر از خواندن کتاب خدمتکار لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

• کشتن مرغ مقلد اثر هارپر لی نویسندۀ آمریکایی است که برای نوشتن همین رمان به شهرت رسید. این کتاب داستانی دربارۀ دوستی‌های فراموش‌ناشدنی، نابرابری‌های پایان‌ناپذیر جنسیتی، نژادپرستی‌ و تأکید بر اهمیت نقش پدری و قانون است. رمان از زبان دخترکی شش ساله و لجباز روایت می‌شود. زمانی که پدر دخترک که وکیل است پروندۀ یک سیاهپوست را برعهده می‌گیرد همه چیز در زندگی آن‌ها به‌هم می‌ریزد.

• سرگذشت هکلبری فین اثر مشهور مارک تواین نویسندۀ آمریکایی، داستان پسری سیاهپوست به نام هاک است که در این داستان متوجه می‌شود پدرش پپ به شهر برگشته است. او به‌خاطر سابقۀ خشونت و نوشیدن الکل زیاد نگران رفتار پدرش است تا این‌که در نهایت پدرش او را می‌رباید و در طول رود می‌سی‌سی‌پی با یک کابین کوچک تا ساحل ایلینوی می‌کشاند.

• نفرتی که تو می‌کاری اثر انجی توماس رمان‌نویس آمریکایی است. این کتاب داستان یک نوجوان شانزده‌سالۀ سیاهپوست به نام استار کارتر است که در محله‌ای فقیرنشین زندگی می‌کند اما مجبور می‌شود برای تحصیل به مدرسه‌ای پرزرق‌وبرق برود. او داستان حادثۀ مرگبار یک افسر پلیس به بهترین دوست کودکی‌اش را به یاد می‌آورد. کسی جز استار نمی‌داند که در آن شب واقعاً چه اتفاقی افتاد و چرا پلیس دوستش را کشته است.

• پسران نیکل نوشتۀ کلسن وایتهد، داستان دیگری دربارۀ خشونت و تبعیض نژادی در آمریکای دهه 50 میلادی است که بر اساس واقعیت نوشته شده. پسر نوجوانی پس از دستگیری به دارالتادیب نیکل فرستاده می‌شود، جایی که برخلاف اسمش، مکانی برای زورگویی و خشونت بی‌پایان است.

دربارۀ کاترین استاکت‌: نویسندۀ آمریکایی

خدمتکار

کاترین استاکت رمان‌نویس آمریکایی در سال 2009 پس از انتشار «خدمتکار» که اولین رمانش بود به شهرت رسید. استاکت در  شهر جکسون در ایالت می‌سی‌سی‌پی بزرگ شد و پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه آلاباما در رشتۀ زبان انگلیسی و نویسندگی خلاق، به شهر نیویورک نقل‌مکان کرد. استاکت قبل از انتشار اولین رمانش در شهر نیویورک زندگی می‌کرد و برای مجله‌های مختلف مقاله می‌نوشت. او نوشتن رمان را پس از حملات ۱۱ سپتامبر شروع کرد و پنج سال طول کشید تا توانست کتاب خدمتکار را به پایان برساند. پیش از انتشار کتابش، شصت ناشر رمان او را رد کرده بودند.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (1)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • محمدعلی یزدان‌پناه
    • پاسخ به نظر

    بسیار جذاب. بعد از خوندنش حس خوبی به آدم دست میده.

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی