

اتاق قرمز
انتشارات چترنگ منتشر کرد:
اين بازي ميتواند در يک کلمه خلاصه شود، کلمهاي که به گمانم قادر است لرزه به اندام شما بيندازد، قتل. بله آقايان، قتل! من تا امروز صد مورد مرتکب شدهام، مرد، زن، بچه، آنهم فقط براي لذت فراموشي ملالم از اين اعتراف نتيجهاي عجولانه نگيريد: من امشب نيامدهام که برابر شما توبه کنم، چون اصلا پشيمان نيستم. جنايتهايم ابدا به چشمم زشت نيستند...چطور اين را برايتان توضيح بدهم؟ اين اواخر از اين کار هم مثل چيزهاي ديگر خسته شدم و ساده لوحانه ديدم که ديگر ريختن خون مردم برايم هيجاني ندارد. آنگاه عليه خودم شوريدم و صرفا به اين نيت که خودم را از بين ببرم، به ترياک پناه بردم. حالا که نتوانسته بودم حتي با ارتکاب قتل دليلي براي زيستن پيدا کنم، آيا راهحل ديگري جز خودکشي برايم باقي ميماند؟ شما مقابل خود مردي، ترياکي ميبينيد که روزهاي آخرش را سپري ميکند. همين که سرنوشتم معلوم شد، احساس کردم لازم است، تا فرصت دارم، قصه اعمالم را براي ديگران بازگو کنم. آيا اعضاي اتاق قرمز براي چنين اعترافي مناسبترين شنوندهها نبودند؟
فروشگاه اينترنتي 30بوک
دربارهٔ کتاب
.کتاب «اتاق قرمز» مجموعهای از داستانهای «کرم ابریشم»، «صندلی انسان»، «دو زندگی پنهان»، «اتاق قرمز»، «پرتگاه» و «دوقلوها» است. نویسنده در این مجموعه داستانها دنیایی رازآلود و وهمآور را از دیدگاه روانشناسانه ترسیم کرده است. رانپو در این داستانها با الهام از ادبیات گوتیگ غرب و جنایتهای مرموز انسانی، به درون تاریکترین زوایای ذهن انسانها نفوذ میکند. فضای این داستانها مملو از اضطراب، وسواس، میل و ترس است و هر داستانی با پایان غیرمنتظرهاش، خواننده را درگیر ماهیت، شر و هوس انسانها میکند.
در «اتاق قرمز» درست مانند نامش، گروهی از مردان در اتاق سرخفام دور هم جمع میشوند تا رازهای هولناک و تجربههای پنهان خود را بازگو کنند. در داستانهای دیگر این کتاب از جمله «صندلی انسان» یا «کرم ابریشم» نویسنده به جنبههای جسمانیتر و نمادینتر از میل، انزوا و انحراف پرداخته است و در آثاری مانند «پرتگاه» و «دوقلوها» به بحران هویت، دوگانگی شخصیت و جنون میپردازد.
ویژگیهای برجستهٔ کتاب
.
«اتاق قرمز» تلفیقی از جنایت، روانشناسی و وهم است و داستانهایش شاخصترین نمونههای ادبیات مدرن ژاپن به شمار میروند. رانپو در این داستانها نگاهی ژرف و گاه بیمارگونه به ذهن انسان داشته و لایههای پنهان تمایلات، هوسها و ترسها را آشکار میکند. هر داستان با فضایی تاریک و پرتعلیق، انسان را در برابر چهرهی واقعی شر قرار میدهد؛ چهرهای که آمیختهای از میل، جنون و کنجکاوی است. در عین حال، نویسنده با نثر شاعرانه و پرجزئیات خود، از خشونت و انحراف نیز نوعی زیبایی هنری میآفریند، تا جایی که خواننده میان نفرت و شیفتگی نسبت به دنیای داستان سرگردان میماند. ویژگیهای برجستهٔ این کتاب عبارتاند از:• ترکیب روانشناسی و جنایت: رانپو به جای تمرکز بر خودِ جنایت، به ذهن و انگیزههای جنایتکار میپردازد و بیماریهای روانی را با دقتی فلسفی تحلیل میکند.
• فضای منحصربهفرد: داستانها میان میل و نفرت، زیبایی و زشتی، و لذت و ترس در نوساناند و همین تضاد به آنها عمق و پیچیدگی میبخشد.
• تمرکز بر جنون و هویت دوگانه: شخصیتها اغلب گرفتار وسواس، هویتهای پنهان و شکاف میان ظاهر اجتماعی و درون تاریک خود هستند.
• فضای بسته و نمادین: مکانهایی چون اتاق، صندلی یا پرتگاه در این آثار، به نمادهایی از ذهن و ناخودآگاه انسان بدل میشوند.
• پایانهای غیرمنتظره و فلسفی: هر داستان با پایانی غافلگیرکننده، پرسشهایی اخلاقی و وجودی دربارهٔ ماهیت شر، گناه و میل در ذهن خواننده باقی میگذارد.
این کتاب مناسب چه کسانی است؟
.
این کتاب مناسب کسانی است که به داستانهای پلیسی، ادبیات ژاپن و دنیای داستانهای معمایی علاقه داشته باشند که به دنیای تاریک و پیچیدهٔ روان انسان پرداخته باشد. این مجموعه همچنین برای کسانی جذاب است که از مطالعهٔ آثار نویسندگانی مانند ادگار آلن پو یا کافکا لذت میبرند و به دنبال داستانهای کوتاهی هستند که صرفاً سرگرمکننده نیستند، بلکه ذهن انسان را به چالش میکشند. علاقهمندان به ادبیات روانشناختی، داستانهای معمایی و فلسفی نیز از مطالعهٔ این مجموعه داستانها لذت خواهند بُرد.چرا رمان «اتاق قرمز» را بخوانیم؟
.
• برای کشف ذهن انسان در مرز جنون و واقعیت: رانپو با دقتی روانکاوانه، ذهن شخصیتهایش را میکاود و نشان میدهد چگونه میل، وسواس یا ترس میتواند انسان را از منطق و عقلانیت دور کند. در نتیجه، خواننده در هر داستان احساس میکند در حال سفر در درون تاریکترین بخشهای روان انسان است. این تجربه نهتنها هیجانانگیز بلکه عمیقاً تأملبرانگیز است.• برای درک زیبایی در دل تاریکی: یکی از ویژگیهای منحصربهفرد آثار رانپو، ترکیب زیباییشناسی با وحشت است. او خشونت، انحراف و هوس را چنان شاعرانه و نمادین به تصویر میکشد که حتی صحنههای هولناک نیز از جذابیت ادبی و زیبایی بصری برخوردارند. این نگاه، خواننده را وادار میکند تا مفهوم زیبایی را از زاویهای تازه ببیند.
• برای آشنایی با ادبیات ارو-گورو و مدرنیسم ژاپنی: «اتاق قرمز» نمونهای شاخص از جنبش ارو-گورو است که ترکیبی از اروتیسم، عجیبنمایی و فلسفهٔ مدرن در ژاپن است. خواندن این مجموعه فرصتی است برای درک یکی از جریانهای مهم و کمتر شناختهشدهٔ ادبیات ژاپن که بر هنر و سینمای معاصر این کشور نیز تأثیر زیادی گذاشته است.
• برای تجربهٔ تعلیق، غافلگیری و لذت فکری: هر داستان با فضایی پررمزوراز و پایانی غیرمنتظره، ذهن را درگیر معما و تأمل میکند. رانپو نه فقط روایتگر جنایت است، بلکه فیلسوفی است که در پسِ هر روایت، پرسشهایی درباره ماهیت شر و هوس انسانی مطرح میکند. این ترکیب از هیجان و تفکر، تجربهای نادر در خواندن ادبیات مدرن فراهم میآورد.
مجموعه داستانهای «اتاق قرمز» را بخوانید چون سفری به ذهن انسانها است و تاریکی و پیچیدگی روح انسان را به نمایش میگذارد. داستانهای این مجموعه نهتنها پرتعلیق، وهمآور و پر از غافلگیری هستند، بلکه خواننده را وادار میسازند تا به لایههای پنهان اخلاق، میل و جنون در وجود انسان بیندیشد. خواندن این کتاب، تجربهای متفاوت از ادبیات معمایی و روانشناسانه است که هم ذهن را به تفکر وادار میکند و هم احساسی از هیجان، ترس و زیبایی را در دل خواننده ایجاد میکنند.
دربارهٔ نویسنده
.
تارو هیرای (Tarō Hirai) که بیشتر با نام مستعار ادوگاوار رانپو شناخته یمشود، نویسندهٔ ژاپنی بود که در ۱۸۹۴ به دنیا آمد و در ۱۹۶۵ درگذشت. رانپو در استان میه به دنیا آمد. پدرش تاجر بود و در زمینهٔ حقوق نیز فعالیت داشت. در ۱۷ سالگی به دانشگاه واسدای توکیو رفت و در رشتهٔ اقتصاد تحصیل کرد. پس از فارغالتحصیلی در سال ۱۹۱۶ به کارهای متفرقه از جمله ویراستاری مشغول شد. در سال ۱۹۲۳ اولین اثر ادبیاش که یک داستان معمایی بود را با نام مستعارش به چاپ رساند. این داستان در مجلهٔ شین سینن منتشر شد. بسیاری از رمانهای او مربوط به قهرمانان کارآگاه کوگورو آکچی میشود که در کتابهای بعدیاش رهبری گروهی از کارآگاهان را برعهده دارد. رانپو از ستایشگران داستانهای معمایی غربی و بهویژه ادگار آلن پو بود و نامستعارش نیز برگرفته از نام آلنپو است. نویسندگان دیگری که تأثیر ویژهای بر او داشتند سرآرتور کانن دویل بودند که در دوران دانشجویی خود آثارش را به ژاپنی ترجمه کرده بود.
معرفی کتاب مشابه: مارمولک سیاه (The Black Lizard)
.
کتاب «مارمولک سیاه» یکی از مشهورترین رمانهای ادوگاوار رانپو و تلفیقی از جنایت، رمز و راز، و زیباییشناسی را به نمایش میگذارد. داستان حول محور زنی زیبا و مرموز به نام «مارمولک سیاه» میچرخد؛ زنی که در ظاهر یک جواهرفروش مرفه است اما در واقع دزد بزرگی است که به دنبال ربودن دختر یکی از ثروتمندترین مردان ژاپن است. در سوی دیگر، کارآگاه زیرک آثار رانپو قرار دارد که با هوش و ظرافتی خاص میکوشد نقشههای پیچیدهٔ او را خنثی کند. در طول داستان، رانپو با بازیهای ذهنی و تعلیقهای مداوم، کشمکشی میان وسوسه و اخلاق، زیبایی و جنایت، و میل و مرگ میسازد؛ تا آنجا که تقابل میان مارمولک سیاه و کارآگاه، به جدالی فلسفی دربارهٔ ماهیت زیبایی و گناه بدل میشود.از آنجایی که نویسندهٔ هر دو کتاب یکی است، این کتاب و «اتاق قرمز» شباهتهای بسیاری به هم دارند و نویسنده در هر دو اثرش به کاوش در ژرفترین لایههای ذهن انسانها میپردازد. رانپو در هر دو کتاب نشان میدهد که جنایت نه صرفاً عملی بیرونی، بلکه تبلور میل، وسواس و تخیل انسان است. هر دو اثر مرز میان خیر و شر را از میان برمیدارند و بهجای قضاوت، خواننده را به مشاهده و تفکر فرا میخوانند. از جمله شباهتهای این دو اثر میتوانیم به موارد زیر اشاره کنیم:
• کاوش در تاریکی روان انسان: هر دو کتاب بر انگیزههای پنهان، وسواسها و انحرافات ذهنی تمرکز دارند و جنایت را نتیجهٔ درونیترین تمایلات انسان نشان میدهند.
• ترکیب زیبایی و وحشت: رانپو در هر دو اثر خشونت و میل را با زیباییشناسی هنری درهم میآمیزد و از زشتی نوعی شکوه شاعرانه میسازد.
• حضور عنصر ارو-گورو: هر دو اثر ترکیبی از اروتیسم، رمزآلودگی و ترس هستند که خواننده را میان لذت و اضطراب معلق نگه میدارند.
• نبود مرز مشخص میان خیر و شر: چه در اعترافات مردان در «اتاق قرمز» و چه در اعمال «مارمولک سیاه»، مرز میان درستی و انحراف از بین میرود و قضاوت اخلاقی به چالش کشیده میشود.
• تسلط بر فضاهای بسته و پرتعلیق: در هر دو کتاب، فضاهایی مانند اتاق، زندان یا خانه، به نمادهایی از ذهن انسان بدل میشوند؛ مکانهایی که در آن، حقیقت و دروغ در هم میپیچند.
سخن پایانی
.داستانهای کتاب «اتاق قرمز» مجموعهای از داستانهای جنایی و روانشناسانه هستند که تاریکی درون انسانها را به نمایش میگذارند. در این مجموعه داستانها هر خنده، هر سکوت و هر وسوسه میتواند نشانهای از شکاف در ذهن باشد. رانپو با نبوغی بیرحمانه، ما را به درون اتاقی میبرد که نه دیوارهایش واقعیاند و نه سایههایش، اما همهچیز در آن آشناست، زیرا بازتاب همان اضطرابها و هوسهایی است که در وجود خودمان نهفته است.
خواندن این کتاب، تجربهای از مواجهه با خود است؛ با بخشهایی از ذهن که معمولاً از آن میگریزیم. رانپو بیآنکه موعظه کند، ما را وادار میسازد به تماشای سقوط انسان درون وسواس و جنون بنشینیم و در همان حال از زیبایی ظریفِ روایتش لذت ببریم. در داستانهای او، مرز میان قربانی و جنایتکار، میان ترس و لذت، چنان محو میشود که خواننده خود را همزمان در هر دو سوی ماجرا مییابد.
خودِ داستانِ«اتاق قرمز» به ما این حقیقت را نشان میدهد که تاریکی درون انسان همواره در کمین است، اما شناخت آن، نخستین گام برای رهایی است. این کتاب نهتنها حس کنجکاوی ما را ارضا میکند، بلکه به تفکر، دروننگری و بازشناسی خویشتن فرامیخواند. شاید رانپو در ظاهر ما را به دل اتاقی سرخ و هولناک ببرد، اما در واقع میخواهد نشان دهد که همین اتاق، درونِ هر یک از ما پنهان است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
.
دستهایش لتههای کیمونوی حریر مرد را چنگ زدند و بعد شروع کرد به برهنه کردنِ آن تکه گوشتِ وصفناپذیر. به گفتهٔ پزشکان معجزه بود که ستوان پس از قطع شدنِ دستها و پاهایش زنده مانده بود. روزنامهها مقالات زیادی دربارهٔ فاجعهٔ دردناک او نوشته بودند و ستوان سوناگا در یکی از آنها به «عروسکی شکسته و رقتانگیز» تشبیه شده بود. دستها و پاهای ستوان عملاً از بیخ جدا شده بودند و جز چهار ته ماندهٔ گوشتیِ گرد که مانند جای زخمهای صورتش برق میزدند چیزی برایش نمانده بود. از همه عجیبتر این بود که از آن هیکلِ تنومند تنهٔ درشت و اشتهای سیریناپذیرش را حفظ کرده بود. تنها سرگرمیاش شده بود خوردن (ژنرال طبیعتاً این را نتیجهٔ مراقبتها و فداکاریِ توکیکو میدانست). شکمش مانند مَشک صیقلخوردهای باد کرده و تا حد ترکیدن پُر بود. در این بدن که به بالاتنهای تقلیل یافته بود، چاقی ابعادی هولناک به خود میگرفت.ستوان سوناگا حالا دیگر چیزی نبود جز یک کرم ابریشمِ زردرنگ. برجستگی لایهلایهٔ چهار عضو قطعشده تا میخورد و فرورفتگی چروکداری در پوست ایجاد میکرد.
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم






























































