پناهگاه بی پناه

انتشارات سوره مهر منتشر کرد: مرادي که داخل رفت، ما از سوراخي که درست کرده بوديم دستمان را داخل مي‌کرديم و چيزهايي که به دستمان مي‌رسيد بيرون مي‌کشيديم. دستم را توي سوراخ کردم و تا آن‌جايي که جا داشت تنه‌ام را آويزان کردم تا بتوانم از داخل سوراخ چيزي بردارم.دستم به دست کسي خورد خوشحال شدم و سعي کردم دست را بکشم. با خودم گفتم خدا را شکر که اولين نفر دارد نجات پيدا مي‌کند. وقتي دست را بيرون کشيدم ازديدن آن نزديک بود از حال بروم. دست يک زن بود، دست سوخته‌اي که النگوهايش هنوز به آن آويزان بود و سوخته و سياه شده بود! فروشگاه اينترنتي 30بوک