یاغی

---

بریده از رمان یاغی:
«حکایت ما آدما... حکایت دلامون... حکایت کفشاییه که اگه جفت نباشن هر کدومشون هر چی هم نونوار باشن باز تا عمر دارن لنگه‌ به لنگه‌ان! کاش خدا وقتی خشت و گِل آدما رو، رو هم می‌چید و می‌آفرید، جفت هر کس و هم باهاش می‌آفرید، اون وقت این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف‌ها به اجبار، خودشون و جفت نشون نمی‌داد...! امان از این دل... امان از این روزگار...»

---

یاغی رمانی عاشقانه نوشتۀ زهرا قاسم زاده (گیسو) است که اولین بار در سال 1395 منتشر شد. رمان یاغی داستان پُر فراز و نشیب دو دوست و ماجراهای عاشقانۀ زندگی‌شان و شور و شوق جوانی است.

رمان یاغی اثر زهرا قاسم زاده رمانی عاشقانه مملو از دلدادگی و جنون است. مضامین اصلی رمان یاغی عشق و جنون، نفرت، خشم و انتقام است. داستانی که با خشم و انتقام شروع می‌شود و در نهایت به عشق ختم می‌شود. داستان از زبان دو شخصیت اصلی کتاب محیا و امیرطاها روایت می‌شود. نویسنده با زبانی ساده رمانی پر رمز و راز خلق کرده است. هر چه در رمان یاغی پیش می‌روید شخصیت‌ها برایتان پررنگ‌تر می‌شوند.

نویسنده در رمان یاغی در واقع روابط و دوستی‌های بین پسرها، نحوۀ رفتار آن‌ها در جمع، طرز تفکر، اخلاقیات و روحیاتشان را به تصویر کشیده است. نویسنده توانسته است شخصیت‌های زنانه‌اش را به خوبی وصف کند و به‌خصوص الهه را پرمدعا و چنان پررنگ نشان دهد که مخاطب گاهی به یاغی حق بدهد که رفتارهایی عجیب داشته باشد.

یاغی داستان پسری به نام امیرطاها است. امیرطاها به دلیل سرکشی در دانشگاه به یاغی معروف است. او عاشق الهه است و الهه نیز عاشق پول. الهه دختری است که فقط و فقط به فکر پول و دنبال پول است و هر کسی پولدارتر باشد برایش اولویت دارد. برای همین وقتی با سامان آشنا می‌شود همه چیز را از یاد می‌برد. سامان بسیار پولدار است اما آدم درستی نیست. امیرطاها تصمیم می‌گیرد با کشیدن نقشه‌ای حسادت الهه را تحریک کند و دوست صمیمی‌اش حسام نیز دائما او را وسوسه می‌کند. پس آن‌ها برای تحریک الهه نقشه‌ای می‌ریزند و تصمیم می‌گیرند هم از عموی محیا که کینه‌ای از او دارند انتقام بگیرند و هم یاغی می‌تواند با این نقشه دل الهه را به دست بیاورد. پس یاغی با یک تیر می‌تواند دو نشان بزند، هم عشقش را به دست بیاورد و هم دشمنش را بی‌آبرو کند. نفرت این آدم‌ها و نقشۀ انتقامشان باعث می‌شود پای محیای بی‌گناه هم به ماجرا باز شود و این دختر ناخواسته وارد بازی کثیف و انتقام این دو دوست می‌شود. همین انتقام و حوادث بعد از آن زندگی این دختر را برای همیشه تغییر می‌دهد. 

«گاز ماشین را تا ورود به خیابانی شلوغ همچنان می‌فشردم. حرص نگاه و طعنه‌های چشمان سامان از وجودم کم نمی‌شد که نمی‌شد! از یک طرف دلم می‌خواست انقدر می‌زدمش تا به غلط کردن می‌افتاد و از طرفی یاد حرف‌های حسام که می‌افتادم دلم به قلقلک می‌افتاد... جلویش نشان ندادم اما بد خواهان پیداکردن سرمدی بودم و این موضوع فعلا با قبول پیشنهاد حسام حل شدنی بود! دست چپم را از روی فرمان برداشتم و لبۀ پنجره ماشین گذاشتم و همزمان، کلافه موهایم را چنگ زدم. صدای زنگ گوشی‌ام که در فضا پیچید فکر بدبختی‌هایم را از مخم بیرون کشید.»

اگر به خواندن رمان‌های ایرانی عاشقانه علاقه‌مند هستید خواندن این رمان زیبا را از دست ندهید.