

انتشارات آبنوس منتشر کرد: تاريکي شب همهجا را احاطه کرده بود. صداي قال و قيل پرندگان مهاجر در آسمان، ترنم مسرت بخش جويباران و بالاخره ناله برگهاي خشک که يک به يک از شاخساران جدا ميشد، برايم خبر از يک آينده آرام و پر جاذبه ميداد. سکوتي که بين ما برقرار بود در ظاهر بيان کننده يک چيز مشترک به نظر ميآمد اما در واقع از سکوت او بوي عطر آگين محبت و دوستي به مشام ميرسيد و از سکوت من نسيم ملايم يک ملاقات غيره منظره و بينظير به سوي او وزيده ميشد. در زير نور نقرهاي رنگ و رويايي مهتاب و سوسوي اختران درخشان آسمان همهچيز و همهکس طبيعي به نظر ميرسيد جز طپش نامنظم قلب به آتش کشيده من، قلبي که روزي با آمال و آرزوهايش وداع کرده و دروازه آهنينش را براي ورود هر محبتي بسته بود... اما در آن لحظه ضربان تندش شاهد بود که چطور به خاطر ورود محبتي پاک و صادقانه ميتپد و ميتپد تا شايد با کليد کذايي ياري و دوستي راز و رمزش را براي هميشه فاش گرداند. فروشگاه اينترنتي 30بوک
شاید بپسندید













