

انتشارات باژ منتشر کرد:
چيزي آن بيرون است...
چيزي وحشتناک که نبايد ديد. نيم نگاهي کافي است تا
شخص با ديدن آن به خشونتي مرگبار برسد. هيچ کس
هم نمي داند چيست يا از کجا آمده است.
مالري، غرق در تاريکي، در محاصره ي سرو صداهايي آشنا و
خوفناک، سفري اديسه وار و دردناک را در پيش ميگيرد؛
سفري که او را به اعماق جهاني ناديده و گذشته هايش مي برد،
به دل خاطراتش با همراهاني که زماني جانش را نجات
دادند: گروهي از غريبه ها که با راهنمايي هاي مردي به نام
تام، عليه آن وحشت ناديده متحد شدند و سعي کردند در
دل هرج و مرج نظم ايجاد کنند اما وقتي آذوقه رو به
کاهش گذاشت، خود ناچار به ترک خانه و مواجهه با اين
سوال شدند که در جهاني جنون زده، به راستي به چه کسي
مي توان اعتماد کرد؟!
نخستين اثر مهيج جاش ملرمن، گذشته و حال را به
هم بافته و با ارائه ي تصاويري لحظه اي، مخوف و هيجان
انگيز از جهاني ناشناخته، شما را ناگزير از خواندن بي وقفه ي
کتاب از اول تا به صفحه ي آخر مي کند.
فروشگاه اينترنتي 30بوک
معرفی کتاب کابوک اثر جاش ملرمن
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
جوایزی که کتاب کابوک از آن خود کرده است:
• نامزد دریافت جایزۀ جیمز هربرت در سال 2015
• نامزد دریافت جایزۀ برام استوکر برای بهترین رمان اول در سال 2015
• نامزد دریافت جایزۀ شرلی جکسون برای بهترین رمان در سال 2014
• نامزد دریافت جایزۀ بهترین رمان ترسناک گودریدز در سال 2014
معرفی رمان کابوک:
واکنشهای جهانی به رمان کابوک:
«این رمان بسیار گیرا است و بسیار ظریف نوشته شده است. کابوک آنقدر واضح و ترسناک است که من واقعاً آن را تحسین میکنم. جاش ملرمن واقعاً کتابی فوقالعاده خلق کرده است.» - پیتر استراوب
«کتابی واقعاً هیجانانگیز ... ملرمن ما را با داستانسرایی بیرحمانهاش میخکوب میکند و داستانش در تاریکی شاعرانهای پیش میرود. این کتاب هیجانانگیز را بیشتر با داستان پرندگان هیچکاک و داستانهای جذابِ استیون کینگ مقایسه میکنند.» - کایرکاس ریویوز
چرا باید رمان کابوک را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب کابوک:
«مجبور هم نیست که امروز این تصمیم را بگیرد. ماه اکتبر است و ایالت میشیگان؛ هوا سرد است. سفری بیست مایلی بر رودخانه برای بچهها سخت خواهد بود. شاید آنها هنوز خیلی کوچکاند. اگر یکی از آنها داخل آب بیفتد چه؟ آنوقت مالوری چشمبسته چهکار میتواند بکند؟ یک حادثه. با خودش اینگونه فکر میکند. چقدر وحشتناک. بعد از تمامی این تقلاها و جان سالم به در بردنها. مردن بهخاطر یک حادثه. به پردهها نگاه میکند. گریهاش میگیرد. دلش میخواهد سر کسی داد بزند. میخواهد به هرکسی که ممکن است صدایش را بشنود، التماس کند و بگوید که این ناعادلانه است؛ بیرحمانه است. نگاهی از پشت سر به ورودی آشپزخانه و هالی که به اتاقخواب بچهها ختم میشود، میاندازد. آنسوی چارچوبی که دری در آن نیست، بچهها به خواب عمیقی فرورفتهاند و روی آنها با پارچهی سیاه پوشانده شده است تا از معرض نور و دید دیگران دور باشند. آنها از جای خود جُم نمیخورند و هیچ نشانهای از اینکه بیدار باشند، ندارند.»
«با خود فکر میکند؛ چهار سال! و میخواهد مشتش را بکوبد به دیوار. میداند که این چهار سال بهراحتی میتواند تبدیل به هشت سال شود و از هشت هم سریع به دوازده برسد. آنوقت دیگر بچهها بزرگ شدهاند؛ نوجوانهایی که هرگز رنگ آسمان را ندیدهاند و هرگز از پنجره هم به بیرون نگاه نکردهاند. آنوقت دوازده سال زندگی همچون یک گوساله، با ذهن آنها چه خواهد کرد؟ مالوری در این فکر است که آیا در این امر مقصود و حکمتی هم هست، وقتی ابرهای آسمان غیرواقعی میشوند و تنها جایی که آنها همیشه احساس راحتی میکنند، پشت پارچهی سیاه چشمبندهایشان است؟ آب دهانش را قورت میدهد و به این فکر میکند که بچهها را تا سنین نوجوانی بهتنهایی بزرگ کند. از پس این کار برمیآید؟ میتواند ده سال دیگر هم از آنها مراقبت کند؟ میتواند به اندازهی کافی از آنها محافظت کند تا روزی بتوانند از او محافظت کنند؟ و خب چرا؟ برای کدام زندگی از آنها محافظت میکند؟ به این فکر میکند که به او بگویند: تو مادر بدی هستی.»
تحلیلی بر رمان کابوک:
خلاصۀ داستان کابوک
چیزی وحشتناک که چشم هیچکس نباید به آن بیفتد. یک نگاه اجمالی کافیست تا یک نفر به سمت خشونت مرگبار و جنون کشیده شود. هیچکس نمیداند آن چیز چیست و از کجا آمده است. مالوری متوجه میشود که باردار است و این اتفاق بهخاطر یک رابطۀ یک شبه رخ داده است. ابتدا خبر دیوانه شدن مردم تنها در اخبار بینالمللی میپیچد که مردم با دیدن «چیزی» خودشان و اطرافیانشان را میکشند. مالوری ابتدا اهمیتی به این اخبار نمیدهد اما با شروع گزارشهایی در ایالات متحده اوضاع ترسناک میشود. ظاهراً «چیزی» به نام «موجود» آن بیرون است. هر کسی که چشمش به این موجود بیفتد درجا دیوانه خواهد شد. مردم به خانههایشان پناه میبرند و تمام پنجرههایشان را میپوشانند و دولت مردم را تشویق میکند تا در خانه بمانند. حالا پنج سال از آمدن این موجودات عجیبوغریب گذشته و تنها تعداد انگشتشماری از مردم باقی ماندهاند و روی زمین پراکندهاند. مالوری و دو فرزند خردسالش نیز جزو بازماندگان هستند. مالوری در یک خانۀ متروکه در نزدیکی رودخانه زندگی میکند و آرزوی فرار به جایی را دارد که شاید امن باشد. حالا که پسر و دخترش چهار ساله شدهاند وقت رفتن است اما سفر پیشرو وحشتناک خواهد بود. باید بیست مایل به سمت پایین رودخانه با چشم بسته در یک قایق پارویی پیش بروند و تنها چیزی که دارند هوش مالوری و گوشهای آموزش دیدۀ بچههاست. یک انتخاب اشتباه و آنها خواهند مُرد. و حالا چیزی دنبال آنهاست... آیا یک انسان، یک حیوان یا یک هیولاست؟
اگر از خواندن کتاب کابوک لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• چرخ سیاه مجنون اثر جدید جاش ملرمن نویسندۀ رمانهای ترسناک است. این کتاب داستان فردی به نام فیلیپ تونکا است که پس از شش ماه از کما برمیخیزد و در حالیکه حافظهاش کاملاً آشفتهشده متوجه میشود که تمام استخوانهای بدنش شکسته است. داستان به سالها پیش برمیگردد، زمانی که یک گروه موسیقی پیشنهادی غیرمنتظره دریافت میکنند ولی باید برای این پیشنهاد به صحرایی در آفریقا سفر کنند اما فیلیپ درست بهخاطر نمیآورد که در آن صحرای شوم چه اتفاقی افتاد.
• آن دختر اثر روث وِر نویسندۀ داستانهای ترسناک و معمایی است. این کتاب در سال 2022 منتشر شد و داستان دختری به نام هانا جونز است که پس از قتل دوستش فکر میکند قاتل را به زندان انداخته ولی پس از مدتی متوجه میشود که اشتباه کرده و قاتل شخص دیگری است، او حالا باید دنبال قاتل واقعی دوستش بگردد.
دربارۀ جاش ملرمن: نویسندۀ کتاب کابوک










شاید بپسندید














از این نویسنده













