

انتشارات روزگار منتشر کرد:
آستن با خود فکر ميکرد که اين نوع نگاه به زندگي قابل تحسين بود.البته در اصالت آمريکايي،ديدگاهي معقول اما سنتي به شمار مي آمد،اما در عين حال چيزي بود که همه را بي برو برگرد به سر منزل مقصود مي رساند.باربارا نيز هميشه همين ديدگاه را داشت و آستن هم به او حسوديش مي شد،باربارا اصالت امريکايي داشت.به همين خاطربود گه دل آستن را سال ها پيش ربوده بود و خود او هم مي دانست به همين دليل بود که به ترين زني را که مي شد او يا هر کس ديگري عاشقانه دوست داشته باشد باربارا بود.مشکل اينجا بود که آستن در آن لحظه خاص نمي دانست چه طور مي توانست آروهايش را برآورده کند،البته اگر خودش مي دانست چه آرزوهايي دارد..
در نتيجه،اولين چيزي که پس از معذرت خواهي بابت تمام حرفهاي باربارا گفت اين بود:«اما فکر نکنم کاري از دستم بر بياد.ولي اي کاش مي تونستم کاري کنم واقعا متاسفم.»
فروشگاه اينترنتي 30بوک
شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













