%18


دفعات مشاهده کتاب
409
علاقهمندان به این کتاب
7
میخواهند کتاب را بخوانند.
0
کتاب را پیشنهاد میکنند
0
کتاب را پیشنهاد نمیکنند
0
نظر خود را برای ما ثبت کن:
توضیحات کتاب
انتشارات مرکز منتشر کرد: از آنجايي که ايستاده بودم، چون نزديک به پانصد تا کله تراشيده و نتراشيده ديدم که داشتند سرک ميکشيدند. فوري خودم را پس کشيدم. کافي بود يکشان ما را ببيند و قيامتي بشود. آن وقت بود که ديگر هيچ کس حريفشان نبود. باورم نميشد. اين بچهها از صبح پشت در بسته ايستاده بودند، حالا که اين تو بودم، انگار با آنها فرق داشتم، انگار مال يک جاي ديگر بودم جايي که هيچ دخلي به خاتون آباد نداشت. ما سه نفر بوديم اين طرف در برابر هزاران نفر آن طرف. خلاصه حال خوبي بود. آن قدر خوب که نفهميدم آن ساعتها چه طور گذشتند. آن قدر ايستاديم و نگاه کرديم تا آفتاب رفت. اين را از حرفهايشان فهميدم و گرنه من حتي نفهميدم آفتاب رفت. فروشگاه اينترنتي 30بوک
نوع کالا
کتاب
دسته بندی
موضوع اصلی
موضوع فرعی
نویسنده
نشر
شابک
9789643057886
زبان کتاب
فارسی
قطع کتاب
شومیز
جلد کتاب
رقعی
تعداد صفحه
94 صفحه
نوبت چاپ
5
وزن
128 گرم
سال انتشار
1400
نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.
جمله مورد علاقهات از این کتاب رو باهامون به اشتراک بذار.
شاید بپسندید














از این نویسنده














31٬980 تومان
39٬000
%18