

انتشارات نگاه منتشر کرد:
مقدمه ي نخستين چاپ کتاب در ايران
با سبزترين، با آفتابيترين درودها…
در تهران به دنيا آمده ام. هزار سال زيسته ام، امّا هنوز و همچنان هفده ساله ام.
حرفه که نه، زندگي ام شعر است و واژه بازي. از پانزده سالگي.
در ميانه ي دهه ي شصت ميلادي به بريتانياي نه چندان کبير مي روم.
اوج ترانه ي بيدار را شهادت مي دهم.
همه را ميبينم و ياد ميگيرم. سال 1965 است. نوجواني من در موسيقي پاپ گره مي خورد. سال1968. سال اعتراض به جنگ ويتنام. در تظاهرات بزرگ لندن شرکت مي کنم. همه را مي بينم. همه را مي خوانم. همه را مي شنوم. ديگر ترديد ندارم که شاعر خواهم شد. ترانه خواهم نوشت. به ايران برمي گردم و در نشريه هاي هفتگي مينويسم. براي راديو تهران، صبح هاي جمعه برنامه يي به نام «آواي موسيقي» ميسازم. در تلويزيون، گوينده و ترانه نويس برنامه ي «زنگوله ها» ميشوم.
جايي براي کشف استعدادها. صداهاي نو!
در هجده سالگي با «ستاره آي ستاره» و «ديگه اشکم واسه من ناز ميکنه» به رداي ترانه ميرسم.
ترانه شناسنامهي من ميشود.
نوزده سالگي من، ترانهي «قصهي دو ماهي»ست. سرآغاز ترانهي نوين ايرانزمين. و از آن پس: اگه بموني. قصهي بره و گرگ… حرف… نفس… هجرت… جمعه… مرد تنها… هفتهي خاکستري… کودکانه… آوار… نجواها… بوي خوب گندم… نفريننامه… هميشه غايب… سقوط… نماز… چندصد ترانه!
در بيست و پنج سالگي فيلم سينمايي «شام آخر» را با بازي«پرويز فنيزاده» مينويسم و کارگرداني ميکنم. پيش از آن هم در فيلم «خانهخراب» کار نصرت کريمي بازي ميکنم.
پيش از هجرت هم فيلم موزيکالي به نام «پاييز، ايستگاه آخر» را براي تلويزيون ميسازم که هرگز پخش نميشود. در کنار سيمين بهبهاني، فريدون مشيري، يدالله رويايي و عماد خراساني، عضو شوراي ترانههاي روز راديو ايران ميشوم.
پيش از ترک وطن، يک مجموعهي شعرخواني بهنام «يک دهان آواز سرخ» منتشر ميکنم. يک مجموعهي شعر و ترانه هم بهنام «پيشمرگانهها» يا «اگر همه شاعر بودند» با صداي خود در تهران ضبط ميکنم و در پاريس به بازار ميفرستم.
در اين سالها دو کتاب منتشر ميکنم:
– درخت بيزمين – دريا در من.
و هفت آلبوم ديگر با صداي خودم: قدغن. سفرنامه. برهنگي. صداي درخت بيزمين. قدغن + (به بهانهي هفتمين سالگرد انتشار آلبوم با چند قطعهي تازه(. دوستت دارمها و Rewind me in Paris (روايت انگليسي و فرانسوي در باب زيباييآفرينان بزرگ جهان که پاريس را خشت به خشت در آثار خود آفريدهاند).
هفت سال هم يک برنامهي راديويي به نام قدغنها ساختهام. سفري تا بلنداي زيباييآفرينان ايران و جهان. ادامهاش به تلويزيون ميرسد. ضيافت تصوير و صدايTAKE 1. برداشت يک، «دوستت دارمها» “Wanted” و… بيش از هميشه ترانه نوشتهام. نمايشهاي راديويي و تلويزيوني ساختهام.
کاري بهنام غزلنمايش به روي صحنه بردهام. سيزدهم آگست 1999 هم بهعنوان شاعر – ترانهخوان ايراني در San Jose Jazz Festival که از مهمترين جشنوارههاي موسيقي آمريکاست حضور مييابم و چند ترانه به فارسي، انگليسي و فرانسوي ميخوانم که تجربهي درخشانيست و پنجرهيي ديگر بر منظرههايي تماشاييتر.
و هنوز و همچنان:
– شعر خوردن. شعر نوشيدن. شعر بوييدن. شعر گريستن. شعر خنديدن. شعر خوابيدن و شعر نفس کشيدن، تنها کسب و کار من است.
شهيار قنبري
در آرامش اقيانوس آرام دور از خانه
سبز باشيد سبز و آفتابي!
فروشگاه اينترنتي 30 بوک



شاید بپسندید














از این نویسنده













