

انتشارات ميلکان منتشر کرد:
از تاريکي درونت بترس ...
براي جان، جنازه چيز عجيبي نيست. در واقع جان جنازه ها را دوست دارد. چرا؟ چون آن ها از او انتظار همدردي ندارند و به آن نيازي هم ندارند. آخر، همدردي حسي است که جان نمي تواند از خود بروز بدهد. شايد همين باعث مي شود برايش عين روز روشن باشد که جنازه اي که پليس به تازگي پشت خشک شويي پيدا کرده است، با بقيه ي جنازه ها فرق دارد، و شايد همين باعث مي شود بداند اين فرق چه اهميتي دارد.
جان وين کليور خطرناک است و اين را خودش هم مي داند. او تمام عمرش را صرف اين کرده است که استعدادهايش شکوفا نشوند.
حالا براي اولين بار بايد با خطري به جز خودش روبه رو شود؛ خطري مهارناپذير، خطري براي همه ي چيزها و کساني که اگر مي توانست، دوست شان مي داشت.
اولين رمان دن ولز، شما را شب ها بيدار نگه خواهد داشت.
فروشگاه اينترنتي 30 بوک
شاید بپسندید














از این مترجم













