سکوت سایه ها

انتشارات سخن منتشر کرد:
آرام روي تخت نشت و کمي فکر کرد. چقدر حس بدي داشت! انگار که ميخواسته به زور خودش را به علي بچسباند. يک لحظه خودش را خيلي کوچک ديد و تمام کارهايش به نظرش مسخره آمد. اگر مادرش ميفهميد خودش را جلوي پسر سيد اين همه کوچک کرده است به او چه مي گفت؟ خود سيد چه؟ ديگر کسي از او توقع نداشت از علي برايشان خبر ببرد. کسي توقع نداشت برايش کاري بکند. تمام اين کارها را براي دل خودش، براي راضي کردن خودش کرده بود، ولي حالا با اين رفتار علي...
فروشگاه اينترنتي 30بوک