

شهر تنها (1)(جواهر)
انتشارات باژ منتشر کرد:
جواهر يعني ثروت، جواهر يعني زيبايي....اما براي وايولت، جواهر يعني خدمتگزاري. وايولت که در محلهي مارش به دنيا آمدهو بزرگ شده، قرار است سر از جواهر در بياورد. او را آموزش دادهاند تا تبديل به جايگزيني مناسب براي خانوادههاي ثروتمند شود و دوشس درياچه او را در مزايده ميخرد. وايولت به زودي ميفهمد که پشت نقاب زيبا و درخشان جواهر و در زندگي نجبا و ثروتمندان، چه خشونتها، خيانتها و توطئه هايي در جريان است. وايولت بايد حقيقت زشت و ناپسند زندگي تازهاش را بپذيرد... اما نبايد از جان خود غافل شود. بايد هر چه ميتواند انجام دهد که زنده بماند. پيش از اينکه وايولت با سرنوشت خود روبهرو شود، پسري را ميبيند که او نيز در استخدام دوشس است. با همين ديدار، عشقي ممنوع ميان آنها شکل ميگيرد.ارتباط اين دونفر عواقبي بيش از آنچه فکرش را ميکردهاند، برايشان دارد. وايولت بايد تصميم بگيرد که محافظهکار خواهد بود يا سر به شورش خواهد گذاشت. بايد تصميم بگيرد که آزادياش را ميخواهد قرباني چه کسي کند...
فروشگاه اينترنتي 30بوک


شاید بپسندید














از این مترجم













