

انتشارات مايا منتشر کرد:
سوري سي و هفت،هشت سال داشت.لاغر و قد بلند با پوستي سفيد؛پوستش آنقدر سفيد بود که دندان هاي سفيدش زرد به نظر مي رسيد.
حس ششم خوبي داشت و فال قهوه هايي که مي گرفت بي نظير بود.
مجرد بود و بعد فوت پدر و مادرش با گربه اش در خانه ي بزرگ و قديمي پدري اش زندگي ميکرد.
خانه اي که به دليل وسايل قديمي و عتيقه بيشتر شبيه موزه بود.
خانه اي با شمع دان هاي نقره،لوسترهايي با سنگ هاي اخرايي رنگ و گران قيمت،تابلو فرش هايي با تصوير صورت هاي يخ زده و بدون لبخند که زل زده بودندبه تو و هربار که نگاهشان مي کردي انگار مي خواستند به تو بگويند هيچ چيز را جدي نگير.ميز عکس با عکس هاي سياه و سفيد قديمي.
خانه اي که هميشه بوي قهوه مي داد.
خانه اي که در آن روي هم رفته ده تکه وسيله که نشان دهد الان در چه سال و قرني زندگي ميکنيم،پيدا نمي شد.
فروشگاه اينترنتي 30بوک
شاید بپسندید













