

انتشارات چشمه منتشر کرد:
ساناز اسدی (1365)، نویسنده و نمایش نامه نویس اهل قائم، شهر در دانشگاه هنر تهران تئاتر خوانده. اولین کتابش، مجموعه داستان نیازمندیها، خبر از نویسندهای داد که قصهی آدمهای در مانده را خوب مینویسد. آدمهایی که جهان به آنها تحمیل شده. اما سخت پوست اثری دربارهی پدر است دربارهی رفت و بازگشتهای مکرر پدر دربارهی بارانی که بند نمیآید و عکسهایی که از حافظه نمیرود. کتاب با بارانی سیل آسا در شمال ایران آغاز میشود بارانی که باعث میشود خاک رم کند و گورستانی را پس بدهد. از جمله قبر «داوود» را پدر راوی داستان که به اشکال گوناگون سرنوشتش با آب گره خورده است. این اتفاق داستان را جان میبخشد، زمان باز میگردد و با مردی همراه میشویم که عادتهای عجیب و بازگشتهای مدام دارد… ساناز، اسدی با ضرباهنگی درست و فصلهایی کوتاه و با استفاده از قابهایی که به قالب عکس نزدیکاند، روایتی خواندنی و شاعرانه میسازد از فقدان و خاطره که در هر قدمش برای مخاطب فرصتی تازه فراهم میآورد تا قهرمانش را تجسم کند. استعارهی بزرگ این ماجرا فقدان و بازگشت مدام پدران در تاریخ ماست.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
معرفی کتاب سخت پوست اثر ساناز اسدی
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
معرفی رمان سخت پوست:
چرا باید رمان سخت پوست را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب سخت پوست:
«هر وقت تلفن میزد، میگفت چی خریده. همه را یک دور فارسی میگفت و یک دور ژاپنی. کتانی برای امین، بلوز با عکس بروس لی برای من. کاپشن برای امین، سِگا برای من. لباس برای مامان، عینکدودی برای امین، کیف کمری برای من. فکر میکردم همهاش همانجا توی چمدانهاست. تمام خارج، تمام سوغاتیهای خارجی گوشهٔ اتاق بود و ما مجبور بودیم بنشینیم ماهی گردِبیج و میرزاقاسمی و کال کباب بخوریم. آخرش هم تیغِ ماهی ناهار توی گلویم گیر کرد. چیزی از سوغاتیها نفهمیدم. امین داشت لباسهای جدیدش را میپوشید و من تکههای برشتهٔ نان را قورت میدادم که تیغ را بهزور بفرستم پایین. پدر یک دوربین عکاسی هم آورده بود. فیلم سیوششتایی انداخته بود توش، بیستتا عکس گرفته بود، بقیه مانده بود. گفت «سریع اینها رو هم میگیریم، بعد میدم ظاهر کنن.» مامان گفت «یه سال اونجا بودی، سی و شیش تا عکس نتونستی بگیری! حالا اینجا تقتق از چی عکس بگیریم؟»
امین سریع دوربین را انداخت دور گردنش و صدایم کرد «سینا! نگاه کن!»
از روی تیشرتی که در عکس پوشیدهام بروس لی کجکی نگاه میکند و دستهایش را جلوِ صورتش نگه داشته. من بهزور دارم نان را قورت میدهم. تیغ گلویم ر اخراش داده و اشک توی چشمهایم جمع شده.»
«سیدخانم دست کشید به گلوم، انگشتهاش را یکی دو جا محکم نگه داشت. بعد دو طرف لپم را فشار داد و گفت «آها، وا بکن.» دهنم را بهاکراه باز کردم. یک پوف کرد توی دهنم و یکهو سرفهام گرفت و تیغ لیز خورد روی زبانم و بیرون آمد. داشتیم از حیاط میآمدیم بیرون که یکهو پدر برگشت گفت «بگم حالا یه دستی هم به گلوی من بزنه. یه چیزی حتماً گیر کرده دیگه.» دهنش را باز کرد. سیدخانم پوف کرد و پدر همانجور با دهن باز منتظر بود. سیدخانم گفت «تُف کن بیرون.» پدر با دهن باز سرش را تکان داد که چیزی نیست و سرفه کرد. انگار میخواست بهزور یک چیزی از گلویش بفرستد بیرون. چیزی نبود. دهشن را بست و دست کشید به گلویش. توی راهِ برگشت ساکت نشسته بود روی صندلی. نه نفس عمیق میکشید و نه پنجره را کشیده بود پایین. انگار هر چیزی که بود بالاخره قورتش داده بود. اصرار کرد چهارتایی برویم کنارِ دریا. یکی دو دقیقه لب ساحل ایستاد و دلِ سیر دریا را نگاه کرد. هوا زود تاریک میشد و ساحل خلوت بود. گفت خیلی هوس دریا کرده و لباسهایش را درآورد. مادرم با نگرانی گفت «نرو داوود. یه ساله شنا نکردهای. شب که تو آب نمیره آدم.» پدر خیلی دور نرفت. توی تاریک روشنِ دم غروب دستهایش را باز کرد روی آب و آرامآرام رفت. آب تا بالای سینهاش رسیده بود. همان جا زانوهایش را خم کرد و تا گردن رفت توی آب. عادت داشت. میگفت قبل از شنا، تن آدم باید آرامآرام به آب عادت کند و سبک بشود.»
خلاصهٔ رمان سخت پوست:
اگر از خواندن کتاب سخت پوست لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب تاکسیسواری اثر سروش صحت بازیگر، فیلمنامهنویس و نویسندهٔ ایرانی است. این داستانکها نمود و بازتابی از حال اجتماع و حالِ خود نویسنده است و خواننده را مستقیماً به دل داستان میکشاند و با نقطهٔ اوج روایتش روبهرو میکند و ذهن خواننده را به تأمل میکشاند.
دربارۀ ساناز اسدی: نویسندهٔ کتاب سخت پوست










شاید بپسندید














از این نویسنده













