

استونر
انتشارات ماهي منتشر کرد:
این رمان سرگذشت مردی است به نام ویلیام استونر که در نوزده سالگی برای تحصیل در رشتهی کشاورزی به دانشگاه میزوری رفت، اما کلاس درس ادبیات انگلیسی زندگیاش را دگرگون کرد و او هرگز برای کار به مزرعه پدرش بازنگشت. استونر شغل استادی دانشگاه را برگزید و با زنی اشتباهی ازدواج کرد. زندگی را در کمال سکون گذراند و پس از مرگ هم کمتر کسی او را به خاطر میآورد.
«استونر هنگام تدریس در کلاس گاه چنان غرق در موضوع درس میشد که نهتنها بیکفایتیاش، بلکه وجود خود و حتی دانشجویان را از یاد میبرد. گاه آنقدر سر شوق میآمد که لکنت میگرفت، با دستانش حرف میزد و یادداشتهایی را که از پیش آماده حرده بود به کل فراموش میکرد. اوایل از فوران احساسات اینچنینی شرمزده میشد، اما وقتی دید دانشجویان بعد از کلاس بیشتر به نزدش میآیند تهییج شد تا کاری را بکند که هرگز کسی به او یاد نداده بود. شروع کرد به فاش کرد عشقش، عشق به ادبیات، به زبان، به رازهای سربهمهر عقل و احساس در ترکیبات موجز و غریبو نامنتظرهی حروف و کلمات در سردترین و سیاهترین حروف چاپی… عشقی که پیشتر طوری پنهانش کرده بود که گویی ممنوعه است و خطرناک، و حالا در ابتدا محتاطانه و سپس با قاطعیت و در نهایت با غرور و افتخار از آن پرده برمیداشت.»
فروشگاه اینترنتی 30بوک

معرفی کتاب استونر اثر جان ویلیامز
امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆
معرفی رمان استونر:
واکنشهای جهانی به رمان استونر:
«یکی از رمانهای معروف قرن بیستم آمریکایی... تقریباً عالی.» - برت ایستون الیس
«استونر رمانی از یک زندگی معمولی است که نویسنده در آن یک تراژدی آرام را بررسی کرده است. این کتاب اثر یک نویسندهٔ بزرگ اما کمتر شناختهشده است.» - روث رندل
«رمانی زیبا و بسیار تکاندهنده، به اندازهٔ خود زندگی فراگیر، صمیمی و اسرارآمیز.» - جف دایر
«من رمانهای کمی به عمق و وضوح استونر خواندهام. شایسته است که این رمان را یک کلاسیک ملایم در ادبیات آمریکایی بنامند.» - چاد هارباخ
«کتابی جسورانه که با ذکر مرگ استونر و اشارهای به متوسط بودن او شروع میشود. تعداد کمی از دانشجویان پس از گذراندن دورهٔ آموزشیشان او را کامل به یاد میآورند. این یک پرترهٔ عمیق و صادقانه از استونر است.» - بوستون گلوب
«استونر به طرز انکارناپذیری فوقالعاده است اما من همچنین میتوانم درک کنم که چرا این کتاب در سرزمین مادریاش چندان مورد علاقه نبود. تقریباً میتوانید این رمان را ضد گتسبی در نظر بگیرید. بخشی از عظمت استونر این است که زندگی را کامل و همانطور که میبینید بدون توهم و درعینحال بدون ناامیدی تمام به تصویر کشیده است.» - تیم کریدر، نیویورکر
چرا باید رمان استونر را بخوانیم؟
جملات درخشانی از کتاب استونر:
«بیآنکه چشم از انگشتانش بردارد گفت: «من درستحسابی درس نخوندم، وقتی کلاس ششمم تموم شد، شروع کردم به کار روی زمین. جوون که بودم میگفتم درس و مشق به کار آدم نمیآد. اما الان نمیدونم. زمین هر سال داره خشکتر میشه و کارکردن روش سختتر. خاک دیگه مثل قدیم، زمان بچگیهام، قوّت نداره. مشاور کشاورزی میگفت توی دانشگاه راه و چاه جدید به آدم یاد میدن. چه بدونم، شاید هم بیراه نمیگه. بعضیوقتها سر زمین فکر میکنم که...» مکث کرد. انگشتانش درهم چفتتر شدند و دستهای قلابشدهاش روی میز رها شد. «فکر میکنم که...» همچنان که نگاهش به انگشتانش بود، ابرو درهم کشید و سرش را تکان داد. «همین پاییز میری دانشگاه. من و مادرت از پس کارها برمیآییم.» این طولانیترین نطقی بود که استونر تا آن روز از پدرش میشنید. پاییز همان سال به کلمبیا رفت و در دانشکدهی کشاورزی ثبتنام کرد. یک دست کتوشلوار ماهوتی مشکی ـ که از کاتالوگ سیرز اند روباک سفارش دادند و با درآمد مادرش از فروش تخممرغ خریدند ـ، پالتوی مندرس پدرش، یک شلوار فاستونی آبی که ماهی یک بار در کلیسای مَتُدیست بونویل میپوشید، دو پیراهن سفید، دو دست لباسکار و بیست و پنج دلار پول نقد که پدرش از یکی از همسایهها تا موعد کشت پاییزهی گندم قرض گرفته بود، تمام چیزی بود که استونر با خودش به کلمبیا برد.»
«به این ترتیب، در ازای نُه ماه جا و غذا، استونر آب و علوفهی احشام را مهیا کرد، به خوکها آشغالغذا داد، تخممرغ جمع کرد، شیر گاو دوشید، هیزم شکست، زمین شخم زد و چنگک کشید، از خاک که در زمستان تا عمق یکوجب یخ زده بود ریشهی درخت درآورد و برای خانم فوت، که وقتی کرهگیر چوبی در ظرف شیر چلپچلوپ بالای و پایین میشد نگاهش به او بود و سرش را عبوسانه تکان میداد، کره گرفت. اتاقی که در طبقهی دوم در اختیارش گذاشتند در واقع یک انباری قدیمی بود و تنها اثاثیهاش یک تخت آهنی سیاه فکسنی با تشکی باریک و پُرشده از پر و یک چراغ نفتی روی میزی شکسته و یک صندلی چوبی که پایههایش روی زمین تراز نبودند و جعبهی بزرگی که حکم میز تحریرش را داشت. در زمستان تنها منبع گرما حرارت ناچیزی بود که از طبقهی زیرین به کف اتاق میرسید و استونر خودش را لای لحافها و پتوهای پارهپورهای که به او داده بودند میپیچید و در دستانش میدمید تا بتواند صفحههای کتاب را بیآنکه پاره کند ورق بزند. کارهایش را در دانشگاه همانطور انجام میداد که در مزرعه، بادقت و از روی وظیفهشناسی، بیآنکه لذت ببرد یا رنج بکشد.»
خلاصهٔ رمان استونر:
اگر از خواندن کتاب استونر لذت بردید، از مطالعۀ کتابهای زیر نیز لذت خواهید برد:
• کتاب بادها اثری از ماریو بارگاس یوسا نویسندهٔ شهیر آمریکای لاتین است. این کتاب روایتی از مادرید دیستوپیایی است که تکنولوژی در آن کنترل همه چیز را به دست گرفته و مردم دیگر بیش از پیش به چیزهای ساده مانند کتابخواندن اهمیت نمیدهند. راوی این داستان پیرمردی بیمار و فرتوت است که هنگام راهرفتن در شهر به مرور خاطرات قدیمی و روزهای خوش میپردازد و از بیخیالی جوانان آن دوره و ظهور تکنولوژی گله میکند.
• کتاب گوربهگور اثر ویلیام فاکنر نویسندهٔ آمریکایی و برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات است. این کتاب پنجمین اثر فاکنر است و همواره در بین بهترین رمانهای قرن بیستم جای گرفته است. کتاب تقریبا 15 شخصیت مختلف دارد و داستان مرگ آدی بوندرن و تلاش خانوادهٔ فقیر و روستایی او را برای ارجنهادن به آرزویش به منظور ذهن شدن در زادگاهش را به تصویر میکشد.
دربارۀ جان ویلیامز: نویسنده و ویراستار آمریکایی

شاید بپسندید














از این نویسنده














از این مترجم













