سه شنبه گذشت

(3)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
4425

علاقه مندان به این کتاب
44

می‌خواهند کتاب را بخوانند
4

کسانی که پیشنهاد می کنند
5

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب سه شنبه گذشت

انتشارات کتاب مجازی منتشر کرد:
برای فریدا کلاین روزها طولانی‌تر می‌شوند و پرونده‌ها مخوف‌تر...
فریدا کلاین - روانکاو - خیال می‌کند کارش با پلیس تمام شده ،ولی یک بار دیگر سربازرس کارلسن سراغ او می‌رود. جسد پوسیده مردی در آپارتمان میشل دویس پیدا شده : زنی که در دنیای عجیب غریب روان پریشی‌اش گیر افتاده است . پلیس از هویت مرد خبر ندارد و نمی‌داند چطور از آنجا سر درآورده و چه بلایی سرش آمده است؛ میشل هم چیزی نمی‌گوید ولی کارلسن امیدوار است فریدا حقیقتی را که در اعماق ذهن پریشان میشل پنهان مانده، کشف کند.
فریدا با زحمت فراوان هویت جسد را کشف می‌کند رابرت پول همه‌کاره و هیچ‌کاره و کلاهبردار حرفه‌ای ولی فریدا و کارلسن هر چه بیشتر در گذشته پول کندوکاو می کنند آمار بیشتری از قربانیان او به دست می‌آورند و انگیزه‌های بیشتری برای قتل پول پیدا می‌کنند همزمان سایه‌های شومی از گذشته خود فریدا به سراغش می‌آیند و یقه‌‌اش را می‌گیرند فریدا و کارلسن سر در نمی‌آوردند چه کسی راست می‌گوید و چه کسی دروغ ولی می‌دانند دارند به قاتل نزدیک می‌شوند قطعاً هر کسی که پول را کشته عزمش را جزم کرده است تا قسر در برود و اگر کسی زیادی به او نزدیک شود همان سرنوشت شوم در انتظارش خواهد بود.
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نقد و بررسی تخصصی نقد و بررسی تخصصی

معرفی کتاب سه‌شنبه گذشت اثر نیکی فرنچ

امتیاز در گودریدز: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب سه‌شنبه گذشت از سایت گودریدز امتیاز 4 از 5 را دریافت کرده است.

امتیاز در آمازون: ☆ ☆ ☆ ☆ ☆

کتاب سه‌شنبه گذشت از سایت آمازون امتیاز 4.3 از 5 را دریافت کرده است.

معرفی رمان سه‌شنبه گذشت:

سه‌شنبه گذشت رمانی روان‌شناختی و رازآلود اثر نیکی جرالد و شان فرنچ است؛ زوجی که رمان‌هایشان را با نام مستعار نیکی فرنچ منتشر می‌کنند. پیش از این آن دو در کتاب «دوشنبهٔ آبی» خوانندگان را با روان‌درمانگر عجیب، فریدا کلاین آشنا کردند و در این کتاب روان‌درمانگر لندنی بازمی‌گردد تا درگیر یک تریلر درخشان و حتی پیچیده‌تر از گذشته شود.

واکنش‌های جهانی به رمان سه‌شنبه گذشت:

«کتاب سه‌شنبه گذشت یک تریلر هوشمندانه و چندلایه است.» - کایرکاس ریویوز

«رمان‌های معمایی نیکی فرنچ بی‌نظیر است. او با شخصیت و رازهای فریدا کلاین تحسین همگان را برانگیخت.» - مجلهٔ پیپل

«لحن جذاب رمان سه‌شنبه گذشت بسیار یکپارچه است و داستان پیچیدهٔ آن بسیار ماهرانه خلق شده است و خوانندگان را تا آخر در تعلیق نگه می‌دارد.» - پابلیشرز ویکلی

«رمان سه‌‌شنبه گذشت یک تریلر روان‌شناختی تلخ و پازلی جذاب است و تحلیل روانشناختی شخصیت‌ها در آن شگفت‌انگیز است. خواندن این رمان را به طرفداران رمان‌های تعلیق و روان‌شناختی که از وجود شخصیت‌های پیچیده در داستان لذت می‌برند به‌شدت توصیه می‌کنیم.» - لایبرآری ژورنال

چرا باید رمان سه‌شنبه گذشت را بخوانیم؟

کتاب سه‌شنبه گذشت یک رمان رواشناختی و تریلر جذاب است که انگار شخصیت‌های آن به معنای واقعی کلمه زنده هستند. اگر به خواندن رمان‌های تعلیق و معمایی علاقه دارید خواندن این رمان جذاب را از دست ندهید.

جملات درخشانی از کتاب سه‌شنبه گذشت:

«مگی بِرنان در خیابان دِتفِردچرچ گاهی می‌دوید و گاهی قدم می‌زد. داشت تلفنی صحبت می‌کرد، پرونده‌ای را می‌خواند و دنبال یک نشانی در کتابچهٔ راهنمای شهر لندن می‌گشت. روز دوم هفته بود و او تاکنون دو روز از برنامه عقب مانده بود. این عقب‌ماندگی شامل پرونده‌هایی نمی‌شد که او از همکاری که حالا مرخصی استعلاجی دائمی داشت به ارث برده بود. مگی توی گوشی گفت: «نه.» به ساعتش نگاه کرد. «سعی می‌کنم قبل از اینکه جلسه رو تموم کنین؛ خودم رو برسونم.» و موبایلش را توی جیبش گذاشت. داشت به موردی فکر می‌کرد که تازه آن را پشت‌سر گذاشته بود: بچه‌ای سه‌ساله با جای کبودی؛ کبودی‌های مشکوک؛ این را دکتر بخش اورژانس گفته بود. مگی با مادر بچه حرف زده، به بچه سر زده و آپارتمانی را که در آن زندگی می‌کردند وارسی کرده بود. آپارتمان وحشتناک، مرطوب و سرد بود، ولی به‌ظاهر خطرناک نمی‌آمد. مادر گفته بود کسی توی زندگی‌اش نیست و مگی حمام را گشته و تیغی آنجا ندیده بود. مادر اصرار کرده بود که پسرش از پلکان سقوط کرده است. این چیزی است که مردم وقتی بچه‌‌هایشان را کتک می‌زنند می‌گویند، اما با وجوداین، بچه‌های سه‌ساله واقعاً از پلکان سقوط می‌‌کنند. مگی فقط ده دقیقه آنجا مانده بود، اما اگر ده ساعت هم می‌ماند فرق زیادی نمی‌کرد.»

«روی دیوار خم شد و به پروندهٔ زنی نگاه کرد که قرار بود به دیدنش برود. چیزی زیادی در پرونده نوشته نشده بود. میشل دویس، متولد 1959؛ برگهٔ ترخیص از بیمارستان که نسخه‌ای از آن برای ادارهٔ تأمین اجتماعی ارسال شده بود؛ برگهٔ مسکن‌یابی، درخواست ارزیابی. مگی به فرم‌ها نگاه کرد: فامیل نزدیکی وجود نداشت. حتی مشخص نبود که چرا زن در بیمارستان بستری شده بود، هر چند باتوجه به اسم بیمارستان، مگی قادر بود بفهمد که بیماری زن به اعصاب و روان مربوط می‌شود. همچنین می‌توانست نتایج ارزیابی را پیشاپیش حدس بزند: فقط فلاکت کلی مطلق، زنی میان‌سال و مفلوک که به جایی برای اقامت نیاز داشت و کسی که به او سر بزند تا نگذارد زن آوارهٔ کوچه و خیابان شود. مگی به ساعتش نگاه کرد. امروز فرصتی برای ارزیابی کامل نداشت، فقط می‌توانست یک بررسی مقدماتی انجام دهد تا مطمئن شود خطری فوری میشل را تهدید نمی‌کند و بفهمد می‌تواند خودش غذایش را بخورد یا نه ـ فهرست بررسی‌های معمول. مگی پرونده را بست و از کلیسا دور و وارد محوطه‌ای مسکونی شد. بعضی از آپارتمان‌ها را مهروموم کرده و به درها و پنجره‌ها ورقه‌های آهنی پرچ کرده بودند، بااین‌حال بیشتر آپارتمان‌ها مسکونی بودند.»

«مگی گیج شد. روی برگه چیزی نوشته نشده بود. گفت: «کسی پیشته؟ خوشحال می‌شم باهاش آشنا بشم.» میشل جلو آمد و در را به روی چیزی باز کرد که پیش‌تر اتاق خلوت اصلی خانه بود، دور از خیابان. مگی دنبالش رفت و فوراً چیزی را روی صورتش احساس کرد. ابتدا فکر کرد گرد‌وخاک است. احساس کرد یک قطار زیرزمینی دارد می‌آید و شن گرم را روی صورتش می‌‌کوبد. هم‌زمان صدا بلندتر شد و مگی فهمید که گردوخاک نیست، بلکه مگس است؛ ابری غلیظ از مگس‌ها که به سروصورتش برخورد می‌کردند. مگی چند لحظه با دیدن مردی که روی کاناپه نشسته بود گیج شد. قوهٔ تشخیصش کُند و منحرف شده بود، انگار در اعماق آب یا غرق رؤیا بود. مگی گیج‌ومنگ فکر کرد شاید مرد لباس غواصی پوشیده است؛ یک لباس غواصی آبی، پرنقش‌ونگار، و نسبتاً پاره‌پوره، و نمی‌فهمید چرا چشمان مرد زرد و تار هستند. بعد شروع به کورمال‌کورمال گشتن دنبال گوشی همراهش کرد و آن را انداخت. ناگهان، دیگر نمی‌توانست از انگشتانش استفاده کند، نمی‌توانست آن‌ها را وادارد که گوشی را از روی فرش چرک بردارند، چون دید هیچ نوع لباسی نیست، بلکه فقط گوشت لخت، آماس کرده و پارهٔ مرد است و فهمید که مردْ مرده، مدت‌ها پیش مرده.»

دربارهٔ شخصیت اصلی رمانِ سه‌شنبه گذشت:

شخصیت‌های دوگانه، خاطرات مشترک، جنایت‌های ریاکارانه و هویت مخفی موضوع اصلی رمان‌های روانشناختی و کارآگاهی نیکی جرارد و شان فرنچ، است که نوشتن را یک دهه پیش با نام مستعار نیکی فرنچ آغاز کردند. آن‌ها در این مدت یازده کتاب هیجان‌انگیز روان‌شناختی نوشتند و کتابِ دوشنبهٔ آبی یکی از پرفروش‌ترین و جنجالی‌ترین رمان‌های آن‌ها شد. فریدا کلاین یک روان‌درمانگر منزوی و سخت‌گیر اهل لندن و شخصیتِ اصلی رمان‌های نیکی فرنچ است که اولین بار در کتاب «دوشنبهٔ آبی» ظاهر می‌شود. فریدا شب‌هایی که بی‌خواب می‌شود، زمانش را با قدم‌زدن در کنار رودخانه‌های باستانی می‌گذراند و معتقد است دنیا مکانی آشفته و غیرقابل کنترل است و تنها چیزی که ما می‌توانیم کنترل کنیم، چیزی است که درون سرمان می‌گذرد. این نگرش در زندگی شخصی فریدا نیز منعکس شده است و او زندگی‌اش را با صداقت و نظم به پیش می‌برد. در کتاب دوشنبهٔ آبی فریدا در مرکز یک مسابقهٔ آدم‌ربایی قرار می‌گیرد و باید تاریک‌ترین مسیرهای ذهن یک روان‌پریش را جست‌وجو کند تا بلکه بتواند قبل از آن‌که دیر بشود پسر بچهٔ پنج‌سالهٔ ربوده‌شده را پیدا کند و حالا در رمان سه‌شنبه گذشت این روان‌درمانگر دوباره درگیر ماجراهایی عجیب و پرپیچ‌وخم می‌شود.

خلاصهٔ رمانِ سه‌شنبه گذشت:

داستانِ رمان سه‌شنبه گذشت از بازدید معمول یک مددکار اجتماعی لندنی شروع می‌شود. او در این بازدید مددجوی روان‌پریشش را می‌بیند که به یک جنازهٔ در حال پوسیدن چای تعارف می‌کند. کارآگاه بازرس کارلسون به سر صحنه می‌رسد و زمانی که نمی‌تواند بفهمد مددجوی روان‌پریش چه می‌گوید، از فریدا کلاین می‌خواهد برای کشف هویت مرد مرده به آن‌ها کمک کند. مددجو که نامش میشل است با زبان رمز صحبت می‌کند و چیزهایی را نیز جمع‌آوری می‌کند. فریدا مصمم است که به این زن کمک کند و خیلی زود متوجه می‌شود که این جنازه متعلق به یک کلاهبردار بدنام است. او به سراغ قربانیان این کلاهبردار می‌رود و داستان این قربانیان را کنار هم می‌چیند. بیوه‌ای که در خانه‌ای فرسوده زندگی می‌کند و نیز زن جوانی که این کلاهبردار را به‌عنوان مربی شخصی‌اش استخدام کرده بود از قربانیان این مرد هستند. فریدا در میان قربانیان به برادرزادهٔ خودش می‌رسد. حالا احساسی به او می‌گوید که این مرد را کشته‌اند تا او را درگیر ماجرا کنند. گذشته بار دیگر به سراغ فریدا آمده است. و اگر احساس او درست باشد، آیا خودش قربانی بعدی خواهد بود؟

اگر از خواندن کتاب سه‌شنبه گذشت لذت بردید، از مطالعۀ کتاب‌های زیر نیز لذت خواهید برد:

•   دیزی دارکر اثر آلیس فینی، رمان‌نویس بریتانیایی است که پرفروش‌ترین کتاب نیویورک‌تایمز شد. آلیس فینی با راز عجیبش خوانندگان را به حیرت فرو می‌برد. این کتاب داستان دختری به نام دیزی است که در جشن تولد مادربزرگش به همراه تمام اعضای خانواده‌اش در جزیره‌ای دورافتاده گیر می‌افتد، جزیره‌ای که یک قاتل نیز همراه خانواده در آن است و هر ساعت یکی از آن‌ها را می‌کشد.

• بازی دروغ اثر روث وِر رمان‌نویس بریتانیایی است. روث وِر را آگاتا کریستی عصر حاضر می‌نامند. این کتاب در سال 2017 منتشر شد و داستان آن حول محور چهار نوجوان می‌چرخد که در یک مدرسۀ شبانه‌روزی خصوصی درس می‌خوانند. در این مدرسه دروغ است که این نوجوانان را به هم پیوند می‌دهد و این دروغ‌ها سال‌ها بعد دوباره سر از زندگی این دخترها در می‌آورند. 

• باکره‌ها رمان دوم الکس مایکلیدیس نویسنده و فیلم‌نامه‌نویس بریتانیایی-قبرسی است. این کتاب داستان یک قاتل به نام «ادوارد فوسکا» است که از جانب یک انجمن مخفی متشکل از دانشجویان دختر با اسم باکره‌ها حمایت می‌شود. در این میان یک روان‌درمانگر به نام ماریانا پس از شنیدن خبر قتلی در کالج کمبریج، بر روی این انجمن مخفی دقیق‌تر می‌شود و به رازهایی باورنکردنی پی می‌برد.

• کتاب زوج همسایه اثر شری لاپنا و اولین رمان این نویسنده است که توانست خیلی سریع به موفقیت برسد. داستان این کتاب حول محور زوج به نام‌های آنه و مارکو می‌چرخد که پس از کنسل شدن پرستار بچه، تصمیم می‌گیرند نوزاد شش ماهه‌شان را در خانه تنها بگذارند و در مهمانی شام خانۀ همسایه شرکت کنند. آن‌ها هر نیم ساعت به نوزاد سر می‌زنند اما زمانی که ساعت یک نیمه‌شب به خانه برمی‌گردند نوزاد گم شده است.

• کتاب هیچوقت دروغ نگو اثر فریدا مک فادن متخصص اعصاب و روان است. او که پیش از این نیز رمان‌های روانشناختی جذابی نوشته بود، این بار شما را به دلِ عمارتی میان طوفان می‌کشاند. داستان کتاب در مورد زوجی به نام تریشیا و ایتن است که تازه ازدواج کرده‌اند و به دیدن عمارتی می‌روند که آدرین هیل روان‌شناس معروف چهار سال پیش در آن زندگی می‌کرده و بعد به طرز مرموزی ناپدید می‌شود. طوفان این زوج را در عمارت گیر می‌اندازد و تریشیا کم‌کم به رازهای مخوف این روان‌شناس پی می‌برد.

• کتاب فروپاشی جدیدترین اثر بی‌.ای پاریس نویسندۀ فرانسوی-بریتانیایی است. فروپاشی نیز یک رمان معمایی در مورد معلم جوانی به نام کساندرا است که پس از عبور از جاده‌ای جنگلی شاهد قتلی می‌شود که در آن‌جا صورت گرفته و زندگی‌اش پس از مشاهدۀ این صحنه دگرگون می‌شود.

دربارۀ نیکی فرنچ‌: نویسندهٔ رمان سه‌شنبه گذشت

سه شنبه گذشت

نیکی جرالد در ژوئن سال 1958 در ووسترشرِ انگلستان به دنیا آمد. او پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه آکسفورد در رشتهٔ ادبیات انگلیسی، اولین کار خود را آغاز کرد و با کودکانی که از نظر عاطفی آشفته بودند در شفیلد کار می‌کرد. همان سال با کلاین هیوز که روزنامه‌نگار بود ازدواج کرد اما آن دو پس از به‌دنیا آمدن دختر و پسرشان از هم جدا شدند. در اوایل دهه‌ٔ هشتاد او به تدریس ادبیات انگلیسی در شفیلد و لندن پرداخت اما در سال ۱۹۸۵ با راه‌ افتادن مجلهٔ وومن ریویو، مجله‌ای برای زنان در زمینهٔ هنر، ادبیات و مسائل زنانه، به سمت انتشارات رفت. در سال 1989 او به عنوان ویراستار ادبی در نیو استیتمن مشغول به کار شد و پس از آن به مجلهٔ آبزرور رفت و به‌مدت پنج سال معاون ویراستار ادبی این مجله بود و سپس خودش یک نویسندهٔ برجسته و سردبیر اجرایی مجلهٔ آبزرور شد و هنوز هم در این مجله فعالیت می‌کند. نیکی جرالد در سال 1990 با شان فرنچ ازدواج کرد که او هم در رشتهٔ ادبیات انگلیسی تحصیل کرده بود و در زمینهٔ نشر فعالیت داشت. آن دو رمان‌های بسیاری را با همکاری هم نوشتند و آن‌ها را با نام مستعار نیکی فرنچ منتشر می‌کنند.

نمایش کامل نقد و بررسی تخصصی

نظرات کاربران (6)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • مهدی راعقی
    • پاسخ به نظر

    خیلی عالی ‌کاشکی زودتر دو کتاب دیگه اش هم ترجمه بشه و بیاد

  • تصویر کاربر

    • فافا اسماعیلی
    • پاسخ به نظر

    نیکی فرنچ اسم مستعار یه زن و شوهر انگلیسی هستش که با هم تریلرهای روانشناختی می‌نویسن و انصافاً قلم خوبی هم دارن. من خیلی درگیر شخصیت فریدا شدم و به‌نظرم ترجمهٔ کتاب هم خیلی خوب بود و در جذاب‌تر بودن کتاب کمک کرد. این یه داستان پر تعلیق، هوشمندانه وهیجان‌انگیزه.

  • تصویر کاربر

    • نگار آذرشب
    • پاسخ به نظر

    مان‌های نیکی فرنچ جزو بهترین رمان‌های پلیسی مدرنه، شخصیت محور، طرح پیچیده و هوشمندانه‌ای هم داره. کلاین یه زن غیرعادی و درونگراست که به‌عنوان رواندرمانگر در لندن کار میکنه. او خیلی هوشیار و تنهاست اما سعی می‌کنه به کارآگاه کارلسون کمک کنه. این کتاب واقعاً اعتیادآوره

  • 1
  • 2

بریده ای از کتاب (5)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • فافا اسماعیلی
    • 0

    دست‌هایش سرد بودند، چون دستکش‌هایش را فراموش کرده بود. پاهایش هم در چکمه‌های ارزانش خیس شده بودند. او پیش‌تر هم به این اقامتگاه رفته بود، ولی هیچ‌وقت یادش نمی‌ماند کجا بود. خیابان هاوارد کم‌وبیش بن‌بست بود و جایی نزدیک رودخانه گم‌وگور شده بود.

  • تصویر کاربر

    • نگار آذرشب
    • 0

    میشل جلو آمد و در را به روی چیزی باز کرد که پیش‌تر اتاق خلوت اصلی خانه بود، دور از خیابان. مگی دنبالش رفت و فوراً چیزی را روی صورتش احساس کرد. ابتدا فکر کرد گردوخاک است. احساس کرد یک قطار زیرزمینی دارد می‌آید و شن گرم را روی صورتش می‌کوبد.

  • تصویر کاربر

    • هنگامه مارالی
    • 0

    مگی چند لحظه با دیدن مردی که روی کاناپه نشسته بود گیج شد. قوهٔ تشخیصش کُند و منحرف شده بود، انگار در اعماق آب یا غرق رؤیا بود. مگی گیج‌ومنگ فکر کرد شاید مرد لباس غواصی پوشیده است؛ یک لباس غواصی آبی، پرنقش‌ونگار، و نسبتاً پاره‌پوره، و نمی‌فهمید چرا چشمان مرد زرد و تار هستند.

  • 1
  • 2
عیدی