مرا به تقدیر بسپار

مرا به تقدیر بسپار (شالان)

(2)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
109

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب مرا به تقدیر بسپار

به سمت پنجره رفت و پرده را کنار کشید . برخلاف دو روز گذشته هوا کمی گرم تر شده بود و نور خورشید با کنار رفتن پرده تا وسط سالن خودنمایی می کرد . پنجره را باز کرد و نفس عمیقی کشید و هوای تازه را به شش هایش هدیه داد . نگاهی به حیاط انداخت . ملوس کنار باغچه لَم داده بود و طبق معمول در حال لیسیدن خودش بود . نگاهش را به آسمان دوخت. آسمان پر شده بود از تکه های ابر سفید که هر یک از دریچه چشمان زیبای دخترک به یک شکل بودند . یکی به شکل گل ، یکی به شکل صورتک انسان و یکی به شکل بادکنک بزرگی که گوشه آن سوراخ شده بود و در حال خالی شدن بود . با خود زمزمه کرد " پس تکه ابر من کجاست ؟ یعنی من هم از میون این ابرها ، ابری برای خودم دارم ؟ کجایی ای قاصدک خوش خبر تا برام خبر رهایی بیاری و منو از این غربت به سرزمین رویاهام بکشونی " آه پرحسرتی کشید و پنجره را بست . نگاهش به ساعت افتاد . چیزی به شروع کلاسش نمانده بود.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی