گندمزار طلا

گندمزار طلا (شالان)

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
105

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب گندمزار طلا

تماشای صورت عروس از پشت تورِ سفید ممکن نبود، تکه­ای از موهای قهوه­ای روی پیشانی صاف او سایه انداخته بود. "کاش تور کنار نرود! خجالت می­کشم!" خواهر شوهر چاق با جرینگ جرینگِ النگوها تور را کنار زد. باران نُقل و سکه بود که به سر و صورتش می­خورد. نمی­دانست نگاه هراسانش را باید به کجا بدوزد. "خوب شد. مژه­هایم دیگر به تور گیر نمی­کند. زمین را نگاه کنم؟" خجالت می­کشید! زن آرایشگر زحمت چندانی نکشیده بود تا چهره­ای با آن زیبایی را بیرون بفرستد. اندک مایه­ای از آرایش تمام صورت را بزک کرده بود، مگر چشم­هایش... چشم­هایش به اختیار خودش بودند، شاد و بازیگوش و حالا پر از دلهره و نگرانی! هِلال ابروهای باریک دخترانه روی چشم­های مَست نگاه را به خود میخکوب می­کرد و لب­هایی گوشتی و کوچک که چندان اراده­ای برای لبخندهای بی­موقع نداشت. چانه­اش بی­اختیار می­لرزید، و بغضی پنهان را به یاد می­آورد.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی