نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات خانه کاغذی منتشر کرد:
به تپه بالای روستا که رسید- همان جایی که همیشه وقتی دلش می گرفت با اسبش تندر می آمد و از فراز آن به روستا و کوه و دشت های اطرافش می نگریست - اسبش را نگه داشت. حال سربازی را داشت که یک تنه با لشکری جنگیده و حالا با تنی که آماج تیر و ترکش بود، در آستانه مرگ به پناهگاه رسیده، تنش داغ بود و نفسش به شماره افتاده بود. هوا تاریک و باران بی رحمانه می بارید، و صدای غرش آسمان و رعد و برق های مکرر، حال آشفته سرباز خسته جان را آشفته تر می کرد. آب زیر سم اسبش راه افتاده بود و تمام جان خودش و تندر مثل زمین غرق آب بود. ارسلان می خواست حتی شده برای دقایقی بماند، تا شاید کمی ضربان قلبش را که داشت دیوار سینه اش را می شکافت آرام بگیرد و نفس تندر هم جا بیاید. همه جا تاریک بود. اما خودش خوب می دانست که بلد راه است و به راحتی می تواند به عمارت برگردد. اما هنوز لحظاتی از توقفشان نگذشته بود که صاعقه مهیبی باصدایی وحشتناک جلوی پای تندر به زمین خورد و حیوان وحشت زده رم کرد و خودش را از زمین کند و روی دو پا بلند شد...
فروشگاه اینترنتی 30بوک
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.