تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات صاد منتشر کرد:
سرم را که برای آب خوردن بالا آوردم، ارتفاعات لیلی را می دیدم از دور، کوهپایه سرسبزو سرسفید و کم برفش را. کمی بعد راه می افتیم و به مزارع فانوس می رسیم. هزار فانوس روشن از شاخه ها آویزان اند. باد می وزد، آرام و ملایم.
-یکی از فانوس هارو بچین، به کارت می آد!
- همه شان یک شکل و یک رنگاند، شعله های ضعیف و نرمی دارند و جلوتر، یکی از رسیده هایش نظرم را جلب می کند. پدربزرگ می ایستد تا من فانوسم را بچینم روی پنجه های پا می ایستم، دست بلند می کنم و فانوس را می چینم. پدربزرگ می خواهد که آن را دور گردن بیندازم. نخ کنفی اش را دور گردن می اندازم. فانوس دور گردنم سنگینی می کند و پشیمانم که چرا فانوس سبك تر و کوچکتری نچیده ام!
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نشر صاد
