شبهای سپید

شبهای سپید

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
123

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب شبهای سپید

كمی دورتر، زنی كه به میله‌های نرده تكیه داشت به آب تیره كانال خیره مانده بود. كلاه زرد رنگ زیبایی بر سر و شنل كوتاه و سیاه رنگی بر شانه داشت. با خود فكر كردم:‹‹ دختر جوانی است كه مطمئنا موهای سیاهی دارد.›› ظاهرا صدای قدم‌هایم را نشنید. وقتی با نفس حبس شده و قلبی كه به شدت می‌زد از كنارش رد شدم حركتی نكرد. فكر كردم ‹‹ عجیب است، باید عمیقا در فكر باشد.›› و ناگهان از بی‌حركتی او بر جای خود خشك شدم. گویا صدای گریه آرامی شنیدم. بله، درست بود. دختر گریه می‌كرد و همچنان اشك می‌ریخت. خدای بزرگ!

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی