فلسفه در خیابان

(1)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
540

علاقه مندان به این کتاب
2

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب فلسفه در خیابان

انتشارات روزبهان منتشر کرد: فلسفه در خیابان (عبور از فوكو و بودریار)/ روزبه گیلاسیان متنی كه در ادامه می‌آید مقدمة كتابی است به همین نام كه توسط نشر روزبهان و در مجموعة مواجهات فلسفی انتشار یافته است. به واسطه فاصله پر ناشدنی مابین چیزها، تفاوت همواره وجود دارد و درست به واسطه ی همین فاصله است که اندیشه می تواند به جدال خویش در فاصله ای رخوتناک ادامه دهد . حرکت اندیشه در این فاصله ، تنها به واسطه ی چیز بودن خود اندیشه می تواند صورت گیرد. فلسفه ، رژیم حاکم بر این حرکت اندیشه است که باید ساقط شود. آنچه این رژیم را ساقط می سازد خشونت اندیشه علیه خویش است. اگر که اندیشه چیزی جز حرکت در فاصله ی بین چیزها نیست خشونت اندیشه نیز چیزی جز شتاب این حرکت برای جاگذاشتن خویش نیست. قدرت پریدن از روی چیزها و احضار ناچیزها همان چیزی است که اندیشه را به آستانه ی پیروزی بر خود نزدیک ساخته و از آن عبور می دهد . هنر اندیشه ، نه عبور صرف از چیزها بلکه ساختن چیزها و ایجاد فاصله بین آنها برای مهیا ساختن جولانگاهی است تا در آن هستی درخورش را رقم زند. از این رو اندیشه خود ذاتن خالق چیزها و فاصله ی حاکم برآنهاست. جغرافیای چیزها و فواصل بین آنها توسط اندیشه ، تصویر و در نوردیده می شود و واقعیت کلیت سیاست حاکم بر این جغرافیاست. سهم هر اندیشه در تغییر این جغرافیا ، تاریخ در افتادن با جغرافیای مسلطی است که عبور از این خیابان ، بی تصادف با آن غیر ممکن است . در اندیشه فوکو و بودریار تلاش و تقلایی از این دست در حال اتفاق است. تفاوت همواره وجود دارد. تفاوت بین فوکو و بودریار تفاوت دو اندیشه در درنوردیدن فاصله ی بین چیزهاست. فوکو اقتدار گفتمان روشنگری و چهره ی به ظاهر خنثای دانش مدرن را به بهترین شکل ممکن در طرح تبارشناسانه ی خویش مدفون می سازد. اندیشه فوکو در پی وارون سازی جغرافیای مفاهیم موجود و از پیش مسلم گرفته شده در دل اندیشه غربی است . فوکو نمونه ی بارز شوریدن اندیشه در برابر اندیشه است. او لحظه ای از بازاندیشی در مفاهیم مسلط حاکم باز نمی نشیند و تقریبن تمام انگاره های حاکم را تا آستانه ی تسلیم و فروپاشی مورد تردید قرار می دهد. فوکو به امر واقع احتیاج دارد ، نه برای چسبیدن به آن و پذیرفتن بی دغدغه ی آن ، توجیه آن و در نهایت زیباشناسانه ساختن آن. فوکو امر واقع را برای پس زدن و کنار گذاشتن و در یک کلام تخیل فقدان و مرگ آن در اختیار می گیرد. فوکو با گرفتن ذره بین تبارشناسانه ی خود بر امر واقع می کوشد چگونگی صورتبندی «آنچه هست» را دریابد و از این طریق ، طرق مختلف نبودن آن یا دیگرگون بودن آن را تخیل کند. اگر فوکو برای تخیل به واقعیت موجود خیره می شود ، بودریار واقعیت را پشت سر گذاشته است. در دنیای بودریاری واقعیت با حاد ساختن خویش و با تمرکز بر شبیه سازی خویش را پشت سر گذاشته است. چیزها دیگر به آن گونه که بودند نیستند؛ آنچه هست سلطه و سیطره ی «نا-چیزها» ست. نا-چیز ، چیزی شبیه تر از یک چیز به خود آن چیز است. این نه تغییری به واسطه ی چشم انداز سوژه ای که به چیزها می نگرد، بلکه اتفاقی در قلب و بطن چیزها و واقعیت چیزهاست. اگر تخیل به سبک فوکو عبارت است از : « تخیل آنچه هست به مثابه ی آنچه ممکن بود نباشد یا آن گونه که امروز هست نباشد.» ؛ در آن سو تخیل به سبک بودریار عبارت است از : « تخیل آنچه نیست به مثابه ی چیزی که ممکن بود باشد یا به گونه ای غیر از آنچه امروز نیست نباشد» : بودن ها و نبودن های دیگرگون. در این حال ، واقعیت آن چیزی است که باید با آن به احتیاط رفتار کرد . در حالت اول ، واقعیتی وجود ندارد ، جز آنچه پروده ی ماست ؛ واقعیت بر ساخته می شود : امروز به این گونه بر ساخته شده و وظیفه ی ما نپذیرفتن آن و جستجو برای شیوه های دیگر بودنش است ، ما در برابر آنچه هست و وضع موجود باید مقاومت کنیم و سبک های جدید زندگی را آزموده و خود را نسب به هر تجربه ی این چنینی گشوده داریم. در حالت دوم واقعیت وجود دارد ، واقعیت به حادترین وجه رخ نموده ، همه چیز واقعی تر از واقعی است ، واقعیت نه برساخته ی سوژه است و نه برسازنده ی سوژه . آنچه واقعی تر از واقعی است دیگر واقعی نیست ، بلکه از آن بدتر است. وقتی از بودن آنچه نیست سخن می گوییم در پی چنین واقعی سازی حادی هستیم ؛ ساختن نا-واقعیت (آنچه نیست) در افتادن با واقعیت ( آنچه هست ) نیست ، بلکه راندن آنچه هست و حاد ساختن آن برای رسیدن به نا-واقعیت است. بودریار ، تکینگی خاص اندیشه اش و تمنای سرایت ویروس وار آن در بدنه ی نظم موجود که از بی نظمی فراکتال جهان امروز وام می گیرد، ما را به سوی دیگر این خیابان می کشاند. در این سو بحث از نیستی ها و ناچیزها ست. تاریخ از تکرار خود به هر شکل ممکن جلوگیری کرده است او دیگر نه در هیات نظم نمادین ، نه در هیات همسانی و نه در هیات بازتولید مکانیکی خویش را تولید نمی کند. حتی وانموده و نظم وانمایی نیز از طرح پژوهشی بودریار خارج می شود. آنچه باقی مانده است ناچیز است ؛ آنقدر ناچیز که می توان از آن گذشت بدون وجود هیچ تفاوتی . بین این گذشت - گذشت از ناچیزها- و گذشت اندیشه از خلال چیزها تفاوت بسیاری است . گذشت همواره عبور نیست بلکه این بار واکندن و وارستگی است. باید از همه چیز گذشت این گذشت نه مسیری پیچ در پیچ از ردیابی های ویژه و رمزگشایی شده ی تبارشناسانه بلکه رها کردن ویروس بار و سرایت گونه اندیشه ای است که صرفن خود را در معرض می گذارد و از عرضه شدن خویش می پرهیزد. کلبی مسلکی که همراه این گذشتن از ناچیزهاست به مراتب پوچ گرا و در همان حال نابود کننده است . اندیشه برای عبور از ناچیزها محتاج در نوردیدن این فاصله خیالی نیست. شباهت از پیش وجود دارد تنها می توان اندیشه را در قلب ابژه ها بنیان گذاشت و بنیان اندیشه ای در قلب ابژه ها یعنی امکان عدم تعین ابژکتیوی که طوفان تقدیر حاکم را به همراه خواهد آورد. بودریار گفتمان هایی که از اساس و در روش ها و اهداف با هم نا متجانس هستند را در هم تلفیق می سازد. پاتافیزیک بودریاری سلسله مراتب حفظ داشته شده دانش ها را بی اعتبار ساخته و « واژگون سازی علم در هنر» را با قدرت به پیش می برد. نتیجه ی چنین آمیزه ای شکل یکه ای از کلبی مسلکی و نیهیلیسم است که با امور فلسفی و سایر مقولات نیز بازی می کند ؛ بی ارزش ساختن تئوری پردازی های فلسفی استاندارد و پیشنهاد جانشین های تحریک برانگیز. بودریار در پی ارزش بخشیدن به قطب ملعون و تحقیر شده ی همه ی دو قطبی های بنیادی است. او خود را یک تروریست و نیهیلیست در زمینه نظری می داند همان طور که دیگران در زمینه جنگ افزار این گونه اند . از نظر او خشونت نظری - و نه حقیقت- تنها مفری است که برای مان باقی مانده است . اما با این وجود نیهیلیست بودن را آرزویی اوتوپیایی می داند چرا که هنوز زیبا بود اگر می شد که یک نیهیلیست باقی ماند اگر که هنوز رادیکالیته ای وجود داشت ؛ خوب بود اگر می شد که تروریست بود اگر که مرگ و نیز تروریست هنوز معنادار بودند . نظام خود نیهیلیستی است به این معنا که این قدرت را دارد که هر چیزی را به گونه ای مسلسل وار تولید کند همه چیز حتی هرآنچه با او مخالف است. از نظر بودریار ، ما هرگز نمی توانیم نظام را با انقلاب مستقیم یا دیالكتیكی زیربنای اقتصادی یا سیاسی نابود سازیم . ما هرگز نظام را با منطق خویش و در سپهر واقعی مغلوب نخواهیم ساخت چرا که سپهر واقعی ، همواره واقعیت نظام و واقعیت قدرت ویژه ای که او به دروغ به خود نسبت داده است . آنچه در این کتاب اهمیت دارد اشاره ای به دو شیوه ی اندیشیدن است که از بنیان همآوردطلبانه و یورش برنده اند. آنچه آن دو را از هم جدا می سازد تکینگی خاص شان است. در یک سو فوکو با جدی انگاشتن بازی چیده شده ی تاریخ سعی در وارونه سازی این جدیت داشته و در این مسیر ناگزیر از در افتادن به بازی جدی ولی در عین حال رقصان و ناایستای تبارشناسی است و در سوی دیگر ( و شاید در همان سو ) بودریار به صورتی کوچ گرایانه از جدیت حاکم ، سعی در ناجدی انگاشتن تمام طمطراق حاکم بر ادبیات اندیشه و نظام دانش اجتماعی حاکم دارد. بودریار خود را از میدان مبارزه به بیرون پرتاب می کند او نه از سلاح موجود بلکه از ناراهبردی نامتعین برای سخره گرفتن و آلوده ساختن نظم موجود استفاده می کند. فوکو به شیوه ای منظم در حال واکاوی و تبارشناسی رخنه های قدرت در کالبد انسانی است که خود توسط نظم موجود ساخته شده ، احراز هویت شده و سر آخر نابود می شود. فوکو به شیوه ی ورزش جدو برای ضربه زدن به حریف مترصد حمله ای از جانب حریف است در حالیکه بودریار شلخته و شاهوار خود را به زمین دیگری پرتاب کرده است. بودریار علی رغم آنچه نشان می دهد تسلیم نشده است بلکه کل حیطه ی مبارزه را از پیش تسلیم شده فرض کرده است چرا که از نظر او تمام واژگان قدرت و اقتدار و جلال شکوه و فخر آوری پیش تر در اضمحلال ناخواسته و خود به خودی تاریخ نابود شده و تنها همانند ناخن و موی انسانی مرده ، که پس از مرگ هنوز رشد می کنند ، باقی مانده اند تا نشانه های حیاتی دروغین را از خویش بروز دهند. فوکو به مقاومت می اندیشد ، به بازتعریف عقلانیت برای پس زدن شیوه های پذیرفته شده ی عقلانیت موجود که سلطه و نظام سلطه را راهبری می کنند. برای فوکو گریزی از قدرت وجود ندارد ، قدرت همه را در بر گرفته است و همه به نوعی در بازی آن شریک اند. پیوند دانش و قدرت بیش از هر چیز خود را وام دار کالبدهای سر به راهی است که خود را ابژه و سوژه توامان قدرت قرار می دهند. از این رو فوکو تنها به تغییر وضعیت موجود می اندیشد ، به باز تعریف له شدگی مان در تار و پود قدرت اما هیچ گاه تصور جامعه ی بدون قدرت ، آزاد و رها را به عنوان اتوپیایی که رهایی واقعی مان را به تاخیر می اندازد نپذیرفته و به خواب آن نمی رود. فوکو قدرت را یک حوزه ی چندگانه و سیال روابط نیرو می داند که دور از دسترس بوده اما هیچ گاه به طور کامل تولید کننده ی اثرات ماندگار استیلایی نیست. قدرت مدرن به واسطه ی ساختن ، ویران می سازد و برای تکثیر خویش به ایجاب بیشتر از نفی و انکار بها می دهد. این قدرت را باید یک قدرت رابطه ای دانست که از سوی نقاط بیشماری اعمال می شود و دارای طبیعتی بسیار نامتعین است و هرگز چیزی نیست که کسب شود ، قبضه گردد و یا به اشتراک گذاشته شود. اگر کسی بخواهد تبارشناسی سوژه در تمدن غربی را تحلیل نماید مجبور است نه تنها به تکنیک های استیلا بلکه همچنین به تکنیک های نفس(خویشتن) نیز بپردازد. ما باید با سرپیچی از این فردانیت هنجارین شده که قرن ها به ما تحمیل شده است ، به توسعه ی اشکال نوینی از سوبژکتیویته بپردازیم. شاید امروزه هدف نه کشف آنچه هستیم بلکه امتناع از آن چیزی باشد که هستیم ؛ از آن چیزی که مارا این گونه ساخته است . بودریار به جای این مقاومت در برابر شیوه های اعمال قدرت به همراهی با قدرت ، فریبندگی آن و هول دادن آن به سمت فرامنطقش اشاره می کند. آنجا که نظام به همان گویی افتاده و تناقض می آفریند. آنجا که دیگر تمایز مقاومت و همراهی نامشخص می شود. جاسوس، همواره دوجانبه و بلکه چند جانبه است. همه در بازی حقیقت فروخته می شوند چرا که دیگر پذیرفته اند حقیقت مرده است و از این رو می توانند این چنین از آنچه زنده نیست انتقام بستانند. اندیشه ی بودریار ، ویروسی است که به جان اندیشه غالب می افتد. بودریار در واپسین نوشته های خود تنها به قابلیت سرایت این ویروس در کالبد بی روحی سخن می گوید که نه می خواهد درمانی صورت پذیرد و نه می خواهد هلاکتی مرگ بار را رقم زند بلکه تنها می خواهد اختلال ایجاد کند و شفافیت حاکم بر فضا را تار سازد تا تمام آن چیزها که از فرط شفافیت ناپیدا گشته اند پدیدار گردند. در حالیکه فوکو معتقد است ما باید خویش را چون اثری هنری بیافرینیم ؛ بودریار پیشنهاد می دهد که ما خویش را و تکینگی ویژه ی خویش را چون ویروسی انتقال دهیم. ما تنها می توانیم شرافت شیطان را به عنوان موجودی بد فهم شده از جانب قدما نجات دهیم. حرف ناگفته در اندیشه فوکو و بودریار سخن از تکنیک است. سخن ناگفته ای که هایدگر در واپسین نوشته های خود به اندیشه در آن گام برداشت. اما این سخن مغفول مانده در اندیشه ی فوکو و بودریار همواره در نهان سخن گفته و عمل کرده است. ما در این کتاب پس از کنکاش در زوایای اندیشه ی فوکو و بودریار به حضور پنهان تکنیک در آثار آنها می پردازیم. به اصل تکنیکی حاکم بر هر دو اندیشه و این فرضیه که هم فوکو و هم بودریار صرفن به مثابه ی آینه هایی تنها منطق تکنولوژیک زمانه ی خویش را بروز داده اند و اندیشه ی آنها خواه ناخواه تکنیک را پیش فرض گرفته است. ما سعی می کنیم طرح فوکویی و بودریاری را نه در مختصات ویژه و درونی شان بلکه با رخنمون های ثانوی خویش در امر تکنولوژیک بازآفرینی کنیم و به این ترتیب نشان دهیم چگونه این دو به دو گونه ی متمایز به انعکاس منطق امر تکنولوژیک پرداخته اند. در واقع صحبت از تکنولوژی صحبت از حضور و غیاب توامان هایدگر در فوکو و بودریار است. تکنولوژی به مثابه ی یک رخداد و یا تکنولوژی به مثابه ی یک فرآیند همان چیزی است که در ذیل این عنوان بررسی می شود. اشاره ی دیگر ما به حضور افتخاری نیچه است در فوکو و بودریار ؛ حضوری که چهره های این دو را در یک زمان به سوی هم بر می گرداند و روح شیطان را در برابر وجدان شر بشر احضار می سازد. فلسفه در خیابان – عبور از فوکو وبودریار – عبور اندیشه از چیزها و ناچیزها و هر خیابان که به سمت گم شدن و هدایت شدن توامان می چرخد نشانه ای از آن عنصر غایی ای است که در شناسنامه ی قیر اندود هر عابر این خیابان چون امری ناایستا و هرجایی در حال گردش است. گردش ، از گیجی سر نیست از چرخش جهان بر محور «همان» است. با چرخش در شهر و با افزایش سرعت ، تفاوت ها در شباهت ها ادغام می شود . آنچه دیده می شود همان است . تفکیک درختان در سرعت عبور ماشین اندیشه امری بعید است ؛ همه تفاوت ها محو و ناپیدا اند . فلسفه در خیابان ، حرکت اندیشه در بین چیزها و ناچیزهاست. فلسفه به عنوان رژیم حاکم بر این حرکت به واسطه ی شتاب اندیشه و کنده شدن آن از جایی که در آن ایستاده است و غلبه ی آن بر اینرسی و لختی سکون است که فلسفه می گردد. فلسفه در خیابان بسان یک نام گذاری – و نه یک نامیدن- بیشتر بر سرشت یکه ی رخداد متکی است تا فرآیند. فلسفه وارد خیابان نمی شود بلکه پیوسته پیش تر در آن بوده است. مهم درگیری در پشت سنگرهایی است که از برای رسوایی فلسفه به واسطه ی سرعت عبور اندیشه چیده شده اند. عبور از فوکو و بودریار نه عبور از اندیشه ی آن دو به شیوه های رایج بلکه عبور در فاصله ی بین دو چیز است : اندیشه ی فوکو ، اندیشه ی بودریار. فروشگاه اینترنتی 30بوک

    • نوع کالا
    • دسته بندی
    • موضوع اصلی
    • موضوع فرعی
    • نویسنده
    • نشر
    • شابک
    • زبان کتاب
    • قطع کتاب
    • جلد کتاب
    • تعداد صفحه
    • وزن
    • نوبت چاپ
    • سال انتشار
    • فارسی
    • رقعی
    • شومیز
    • 269 صفحه
    • 264 گرم
    • 2
    • 1390

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی