زندگی شاید همین باشد

زندگی شاید همین باشد

(1)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
184

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب زندگی شاید همین باشد

از پله­ های خانه پدریش با عجله بالا رفت، دیگر تحمل نداشت. درست زمانی که فکر می­کرد سند آزادیش را امضا می کنند ناامید از دادگاه بازگشته بود. تمام احساساتش را از دست داده بود، حتی احساس گرسنگی هم نمی­کرد. بازبه یاد آن شب تابستانی افتاد که از ماموریت برگشته بود و می خواست مازیار را غافلگیر کند که خودش غافلگیر شد. حدود دوازده شب بود که به منزلش رسید، کلید را از کیفش در آورد و در قفل چرخاند. به سمت سالن نشیمن رفت و چراغ را روشن کرد، خبری نبود پس حتما مازیار خواب بود. با اینکه این اواخر زیاد بحث می­ کردند ولی این دوری دو هفته­ ای باعث شده بود که دلتنگش شود. آهسته به سمت اتاق خواب رفت و در جایش میخکوب شد. احساس تهوع کرد، برگشت و دوان دوان به سمت دستشویی رفت. حالش به هم خورد و آنقدر استفراغ کردکه دیگر چیزی باقی نمانده بود تا بیرون بریزد. در حالی­که اشک­ های سوزانش به روی گونه­ هایش می­ریخت، بدنش از شدت بغض و هق هق می­لرزید.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی