30بوک
کتاب عمومی
ادبیات
رمان ایرانی
این وصله‌ها به من میچسبد
این وصله‌ها به من میچسبد

این وصله‌ها به من میچسبد

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
119

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب این وصله‌ها به من میچسبد

جلو رفتیم. به امید سیاهی روبه‌رویمان. رفتیم و وقتی نزدیك شدیم، دیدیم سیاهی به طرف ما می‌آید. یك كامیون سیاه‌رنگ پر از نمك بود. از ما خیلی فاصله داشت. پایین پریدم و دست تكان دادم. نگه داشت، به قدری از دیدن ما تعجب كرد كه هیچی نگفت فقط بر و بر نگاه كرد. گفتم: ـ می‌خوایم بریم معدن نمك. گفت: ـ معدن نمك كی؟ این جمله بهترین جمله‌ای بود كه آن وقت می‌توانستم بشنوم و مفهوم آن این بود كه كسانی اینجا هستند. گفتم ـ فرقی نمی‌كنه. گفت: ـ صاف برو می‌رسی به معدن انتظاری.

    • نوع کالا
    • دسته بندی
    • موضوع اصلی
    • موضوع فرعی
    • نویسنده
    • نشر
    • شابک
    • زبان کتاب
    • قطع کتاب
    • جلد کتاب
    • تعداد صفحه
    • وزن
    • نوبت چاپ
    • سال انتشار
    • فارسی
    • رقعی
    • شومیز
    • 144 صفحه
    • 200 گرم
    • 2
    • 1396

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی