برج بلور

برج بلور

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
100

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب برج بلور

هرشب خواب ارلیندا را می دیدم. هر روز به دیدار او می رفتم و از بچه ها برایش می گفتم و از خانه جدیدمان. به او می گفتم که دلم هوایش را کرده. هر هفته صلیب را بیرون می کشیدم و دوباره می کاشتم تا با نشست گل خم نشود و فرو نرود. از خانه جدیدمان همه جا و همه چیز را می دیدم و به ارلیندا می گفتم که همه اش مال خودمان است. تپه گورستان، چهار درخت نخل، دامنه شرقی و سرسبز کوه و گله هایی که می چریدند مال ما بود. زنم، ارلیندا استراحت میکرد. بعضی روزها خودم را از بچه ها پنهان می کردم. افرایین با خواهرهایش رفته بودند بازی کنند. من هم رفته بودم تا از پای تپه، بسته های کمک را که با چتر فرو می ریختند جمع کنم. گریه ام گرفته بود. برای شهر و مردم آن گریه می کردم. همان که دفن کردیم. بچه ها یادشان رفته بود. او را از یاد برده اند.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی