30بوک
کتاب عمومی
ادبیات
داستان کوتاه ایرانی
به چشم های هم خیره شده بودیم
به چشم های هم خیره شده بودیم

به چشم های هم خیره شده بودیم

(0)
نویسنده:

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
50

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب به چشم های هم خیره شده بودیم

چشم هایش را می بندد . نور لرزان چراغ قوه سایه ی مژه هایش را تا بالای ابروها گسترش می دهد ، و همچون بیشه ای هاشور زده ، روی پیشانی اش پخش می شود . پلک های بسته اش ، با آرامش خاصی دیده میشود . به خودم می گویم صورتش حالتی دارد که می توانم حدس بزنم پشت تاریکی آن پلک های بسته چه چیزهایی را می بیند ، چون گاهی سایه افکار درونی اش به پوست صورتش فشار می آورد و حالت هایی از درد و رنج .

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی