از سوراخ کلید

از سوراخ کلید

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
30

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب از سوراخ کلید

((...ته راهرو پیچیدیم تو یه جای نقلی... دور تا دور مخدره های مخملی گذاشته بودن. منقل طلایی در وسط با آتش سرخ سینه کفتری به روی خاکستر سفید الک شده...بساط سماور نقره ای روسی و قوری باباقوری و استکان های شستی کمرباریک برقرار... و چی بگم ازسینی های پراز باقلوا و مسقطی و گز و سوهان حاج سلطان قوم...بهبه! اعلیحضرت پای منقل جلوس کرده بودن. من به دیدن حضور همایونی دست و پای خود را گم کردم و به خاک افتادم و خواستم بر قوزک پای مبارک بوسه بزنم... ولی ذات اقدس بنده نوازانه ازجابلندشدن وگفتن: این کارها چیه هوشنگ جان؟!تو هنرمندی ومقامت از همه بالاتره! پاشو یه پیر جامه بپوش و بشکین بکش! می دونم چه حالی داری... دستور دادم اون پدر سوخته هایی رو که به تو بی احترامی کردند آویزون کنند... خلاصه. من با چشم های از شوق گریان و دست های لرزان نشستم ویه بست جانانه چسبوندم ونفس اول هری رفتم بالا...وبعد-بلافاصله -نی لبک را به اعلیحضرت تعارف کردم وگفتم: شاها! فدای خاک پای پاکیزه تان گردم!حقیر فقط می خواستم سوراخ را واکنم، وگرنه جسارت نمی کنم پیش از شما بکشم...!

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی