درخت گفت : سومین کودک پسری بود که آرزوی داشتن باغ بزرگو سرسبزی را داشت. او هم چند سالی روی باقیمانده زمین خشک کار کرد ،به او هم مثل دو کودک قبلی میوه ام را دادم و گفتم که میوه ام آرزویی را برآورده نمی کند
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات داستان منتشر کرد:
در یکی از روستاهای دور افتاده، ارسلان با مادر و خواهرش، سودابه که 5 ساله بود، زندگی می کرد. ارسلان 14 ساله و کلاس هشتم بود. او بعد از مدرسه به مزرعه می رفت و کار می کرد. هرچند که کار برای او سخت بود اما چون آنها زندگی فقیرانه ای داشتند، ارسلان سختیها را تحمل می کرد. مادر هم در خانه کارهایی مثل خشک کردن سبزی و درست کردن ترشی را انجام می داد و به این ترتیب روزگار می گذراندند. ارسلان شب ها که از مزرعه برمی گشت، جلوی علاء الدین می ایستاد و دستهایش را به هم می مالید تا گرم شود سپس مشقهایش را می نوشت و بعد از شام مختصری که می خورد، از شدت خستگی به خواب می رفت.
فروشگاه اینترنتی 30 بوک
درخت گفت : سومین کودک پسری بود که آرزوی داشتن باغ بزرگو سرسبزی را داشت. او هم چند سالی روی باقیمانده زمین خشک کار کرد ،به او هم مثل دو کودک قبلی میوه ام را دادم و گفتم که میوه ام آرزویی را برآورده نمی کند
تلفن تماس: 67379000-021
ایمیل: info@30book.com
اواسط سال 1393 بود که چند تا جوان، صمیمی، پرانرژی و لبریز از ایده، بهعنوان یک دارودستهی تبعیدیِ کرمِکتاب دور هم جمع شدیم تا به رویای معرفی و فرستادن کتاب به دوردستترین کتابخوارهای ایران برسیم. ما نه عینک گرد میزنیم، نه سبیل بلند داریم (به جز یک مورد) و نه زیاد اهل کافه رفتنیم.
ما تیم بچهمعمولیهای 30بوک هستیم: ذلهکنندهی سرمایهگذارهای دستبهعصا، حامیان تمامعیار احمقانهترین و جسورانهترین ایدهها، و کَنهی حل غیرممکنترین مسئلهها. اگر جوانید (دلتان را میگوییم!)، یک جای خالی هم برای شما توی بوفه کنار گذاشتهایم. به دنیای 30بوک خوش آمدید!
© 1393-1403 | تمامی حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتاب و محصولات فرهنگی 30بوک می باشد.
من چند داستان این کتاب را خواندم به نظرم نگاه خوبی به موضوع محیط زیست دارد