برای آخرین بار

برای آخرین بار

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
166

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب برای آخرین بار

انتشارات داستان منتشر کرد:
چشمهایش را بست و انگشتش را به دکمه ارسال نزدیک کرد.فقط یک اشاره مانده بود.یک اشاره ملایم،نتوانست. انگشتش انگار از مغزش فرمان نمی برد.چشمهایش را باز کرد. بی اختیار انگشتش را سمت ضربدر پایین کادر برد و متن را پاک کرد. کادر پیامک دوباره سفید و خالی شده بود. با خودش گفت:« بذار یه وقت دیگه یه چند روز که بگذره فکر و ذکرش پاک از سرم می افته و اون وقت راحت تر می تونم باهاش به هم بزنم».
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی