قصه فرماندهان (31)(کولج)

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
50

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب قصه فرماندهان

انتشارات سوره مهر منتشر کرد:

چشم ها در تاریکی فراخ تر می شوند . شاید برای اینکه بهتر ببینند .
اما هرچه مردمک چشم ها بازتر می شوند کمتر می بینند و حالا چشم ها می رفتند که از حدقه بیرون بزنند . هیچ چیز جز سیاهی و تاریکی نصیبشان نمی شد و از دل سیاهی فقط بیم و هراس و خوف بیرون می جهید . به راستی نور و روشنایی چه نعمت بزرگی است !
ناگهان در کابین خلبان باز شد و نور چراغ قوه فضا را اندکی روشن کرد . همه نگاه ها به آن سمت دوخته شد . کمک خلبان بود که خود را سراسیمه به سرهنگ فکوری رساند و گفت : «سرهنگ موتور هواپیما ناگهان از کار افتاد !»

فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی