ساکن خانه دیگران
تخفیف

%10

ساکن خانه دیگران

(3)

235,000ریال

211,500 ریال

دفعات مشاهده کتاب
538

علاقه مندان به این کتاب
5

می‌خواهند کتاب را بخوانند
1

کسانی که پیشنهاد می کنند
2

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب ساکن خانه دیگران

انتشارات ثالث منتشر کرد:

ما بیست سال بود سر وسایل خان? عمه بازی می‌کردیم . من و پسر عمویم. از هشت سالگی شروع کردیم و صاحب خیلی چیزها شدیم . بیش تر هال را او باخته بود و نصف پذیرایی را من . روی فرش های ما می‌خوابیدند و در ظرف‌های ما غذا می‌خوردند . همه چیز از آن ما بود ولی کسی نمی‌دانست. فقط یک چیز مانده بود که تکلیفش معلوم نبود . یک چیز خیلی مهم ، خود خانه.

فروشگاه اینترنتی 30 بوک

    • نوع کالا
    • دسته بندی
    • موضوع اصلی
    • موضوع فرعی
    • نویسنده
    • نشر
    • شابک
    • زبان کتاب
    • قطع کتاب
    • جلد کتاب
    • تعداد صفحه
    • وزن
    • نوبت چاپ
    • سال انتشار
    • فارسی
    • رقعی
    • شومیز
    • 116 صفحه
    • 130 گرم
    • 2
    • 1398

نظرات کاربران (1)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • پریسا جوانفر
    • پاسخ به نظر

    جزو سه مجموعه داستان فارسی مورد علاقه‌مه که توصیف‌های خلاقانه و نگاه خلاقانه‌ی نویسنده مجذوبتون می‌کنه. داستان‌ها با یه نخ نامرئی به هم وصل هستن و تمایل زیادی به سمت رئالیسم جادویی دارن.

بریده ای از کتاب (3)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

  • تصویر کاربر

    • سید مجتبی پژمان
    • 0

    همیشه لحظه‌هایی هست که خیلی خوب است. لحظه‌هایی که بسیار خطرناک هستند، چون شما را از غم‌ ها جدا می‌کنند، گول می‌زنند و دوباره به آن‌ها پرتاب می‌کنند. این پرتاب، هر بار دردناک‌تر است و شبیه به این‌که به یک محکوم بگویند آزادی و چند دقیقه‌ی بعد تیربارانش کنند. جای زخم قبلی که خوب می‌شود کجا می‌رود

  • تصویر کاربر

    • سید مجتبی پژمان
    • 0

    هیچی بدتر از این که خونه آدم رو ازش بگیرن نیست چه تو ذهنت چه تو واقعیت

  • تصویر کاربر

    • سید مجتبی پژمان
    • 0

    بعضی رابطه ها هم مثل وسط بودن در صف نانوایی است.آدم فکر میکند چون ‌چند دقیقه ایستاده است باید حتما برسد آن جلو و نانش را بگیرد. نه آن قدر سر صف است که بگیرد و نه آن قدر ته که راحت بزند بیرون. با خودش می گوید من که پنج دقیقه ایستاده ام و هی کش میدهد. نه این نان برای توست نه این صف و هیچ کس نیست به انسان بگوید، نترسید آرام بزنید بیرون

عیدی