راز سربند

(0)
نویسنده:

300,000ریال

270,000 ریال

دفعات مشاهده کتاب
59

علاقه مندان به این کتاب
2

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب راز سربند

انتشارات شهید کاظمی منتشر کرد:
شهلا از ترس، چشمانش را بست و دست اكبر را گرفت، اكبر انگشتان سرد او را فشرد و گفت: « بجنب. سریع. همش لای مردم باش. اصل پشتت رو نگاه نكن.»
دو مرد با لباس کردی با فاصله ی چندمتری دنبالشان بودند. اكبر سپر شهلا شده بود و از لابه لای مردم ردش می کرد. از این تعقیب و گریزها كم ندیده بود اما این بار شهلا همراهش بود، بچه ها را خوابانده بودند و برای گرفتن چند متر سفره و یکدست قاشق و چنگال آمده بودند بازار. اكبر دستش را گذاشت روی كلتش و به به سرعت از دهانه بازار خارج شدند. شهلا با صدایی
كه می لرزید پرسید: «چرا دنبالمونن اكبر؟»
- دنبال من هستن. چیزی نیست. فقط بیا.
- می خوان بكشنت؟ آره؟ می خوان تورو بکشن؟ خطر ترور همیشه تهدیدش می کرد؛ اما در مهاباد بیخ گوشش بود...
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی