30بوک
کتاب عمومی
ادبیات
رمان ایرانی
محاکمه انسان در محکمه حیوانات
محاکمه انسان در محکمه حیوانات

محاکمه انسان در محکمه حیوانات

(2)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
146

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب محاکمه انسان در محکمه حیوانات

مه نیمه غلیظ فضای شهر را فرا گرفته بود و آفتاب در میان مه سوسو می­زد، مورگن استادیار دانشكده شهر (پرتوریا)[1] وسایل شكار را برمی­دارد، قطار فشنگ را به دو طرف شانه و دور كمر می­بندد دوربین را به گردن می­آویزد و تفنگ را بدست می­گیرد برای شكار به جنگلی در سی مایلی محل سكونتش می­رود باد ملایم شاخه­های درختان را به حركت در آورد پرندگان روی شاخه­های سربه فلك كشیده جنگل نغمه سرایی می­كردند و طنین غرش جانورانی كه كنام را برای بدست آوردن طعمه ترك می­كردند در فضای جنگل به گوش می­رسید. مورگن دوربین را بر چشم می­گذارد، دو فیل بزرگ و یك بچه فیل را كه داشتند به او نزدیك می­شدند در زاویه دوربین می­بیند. مورگن تفنگ را برای شلیك آماده می­كند، ابتدا تصمیم گرفت فیل نر را هدف قرار بدهد، اما در لحظه شلیك، بچه فیل جلوی فیل نر و ماده قرار می­گیرد و گلوله به جای این كه به فیل نر اصابت بكند، سینه بچه فیل را می­شكافد و او را جلوی فیل نر و ماده نقش بر زمین می­كند. دو فیل بزرگ كه فرزند نوجوان خود را از دست داده بودند بر حسب غریزه جسم بی­روح او را بو می­كشیدند و خرطوم را به نشانه خطر و آغاز حمله بالا می­برند و به اطراف نگاه می­كردند و صدای مخصوصی كه نمایانگر ماتم و عزا بود، سر می­دادند. مورگن تیر دوم را برای از پا درآوردن فیل نر شلیك می­كند، این بار گلوله پیشانی فیل نر را می­شكافد و حیوان ناله كنان جسم سنگین خود را روی علف­های جنگل می­اندازد. فیل ماده كه ناظر مرگ جفت و فرزند خود بود، خرطوم خود را روی جسد آن دو می‌كشید، پای قطور خود را بر زمین می‌كوبید و به اطراف نگاه می‌كرد و وقتی چشمش به مرد شكارچی افتاد كه تفنگ در دست دارد و در چند قدمی‌اش ایستاده است به خشم آمد، چند لحظه­ای به او خیره شد، سپس به سمت مورگن دوید مورگن برای رفع خطر تصمیم گرفت فیل ماده را هم از پا درآورد، اما همین كه تفنگ را برای شلیك سومین گلوله آماده كرد و ماشه را كشید، تیر در نمی­رود و گلوله شلیك نشد مورگن برای دومین بار ماشه را كشید و این بار هم گلوله شلیك نشد، برای این كه از خشم و انتقام فیل در امان بماند پا به فرار می‌گذارد و در لابلای درختان انبوه جنگل شروع بدویدن می­كند و فیل ماده به تعقیب او می­پردازد، تا این كه در میان دو تنه درخت او را غافل­گیر می­كند و خرطوم خود را به قطار فشنگ مورگن می­اندازد و او را از زمین بلند می­كند و روی گردن خود می­گذارد و خرطومش را دور كمر او حلقه می­كند و راه میان جنگل را در پیش می­گیرد و مورگن تلاش می­كرد و دست و پا می­زد تا شاید بتواند خود را از چنگ فیل نجات بدهد ولی تلاش او بیهوده بود، چون محكم كاری­های فیل خشمگین راه گریز او را از هر جهت بسته بود. *** خورشید غروب كرد، تاریكی شب همه جا را فرا گرفت، ماه انوار طلایی خود را به عالمیان تابانید و ستارگان چشمك زنان موكب ماه را استقبال می­كردند، و جانوران به كنام باز می­گشتند فیل خشمگین كه مورگن را با خود حمل می­كرد در طول راه تصمیم گرفت از اسیر خود انتقام بگیرد و به تلافی كشتن جفت و فرزند خود او را زیر دست پای خود خرد كند اما از این تصمیم منصرف شد و با خود گفت: - باید او را به انجمن فیلان ببرم، تا هم­جسمانم نوع مجازات او را تعیین كنند و به همین منظور در تاریكی شب در میان لابلای درختان جنگل اسیر خود را كه هیچ­گونه راه گریزی نداشت با خود به انجمن فیلان می­برد و مورگن كه شاخه­های اطراف درختان و فشار خرطوم فیل او را زجر می­داد با التماس به فیل ماده گفت: - اگر از اشتباهی كه كردم صرف­نظر كنی و آزادم بگذاری، قول می­دهم تا پایان عمر دست به تفنگ نزنم و برای شكار پا به جنگل نگذارم. - به قول شما آدم‌ها نمی‌توان اعتماد كرد، چون كشتن، نابود كردن در خون شما موجودات دو پا عجین می­باشد و به خاطر ثروت­اندوزی هم­جنسان خود را به قتل می‌رسانید و نام چنین اعمالی را غلبه بر دشمن می‌گذارید و با افتخار از آن یاد می‌كنید، متأسفانه هم­نوعان ما هم از ظلم ستیزی شما در امان نیستند و به خاطر یك عاج حیوانی را از زیستن در دامان طبیعت محروم می­كنید. بنابراین با شناختی كه ما فیل­ها از شما آدم­ها داریم نمی­توانم تو را آزاد كنم تا فردا و فرداهای دیگر حیوان دیگری را به خاطر پوست، عاج و گوشتش از پا درآورید.

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی