زنی که دهانش گم شد

(1)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
213

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب زنی که دهانش گم شد

انتشارات مروارید منتشر کرد:
نم‌اشکی ریخت روی بالش اطلس گلدوزی شده‌ای که از بازار کارناتاکا خریده بودند و به طنازی قویی که می‌گفتند می‌رفته تا بمیرد، نرم و آرام خوابش برد.
فردای آن روز که رخت و لباسش را می‌چپانده توی چمدان. متین بی‌هوا سر رسیده و پرسیده کجا؟ شرمیلا گفته بمبئی. اصلا بمبئی چطور یکباره به ذهنش رسیده؟چرا نگفته مثلا احمدآباد یا تامیل‌نادو؟ شرمیلا می‌رفت با یکی از این فسیل‌های فئودال،با یک انبان پارچه‌ی رنگی و جواهرات و قفل و رنبیلی که بهشان چسبیده و دوتی کرم‌رنگ و اتچکین و عمامه‌ی قرمز می‌پوشند، زندگی کند ودامن‌های تنگ ماهوت خوش‌پوشش بشود ساری بنارسی. روز عید دیوالی عروسی کردند و یک ماه بعد برش گرداندند. خودش را نه . تن جزغاله شده‌اش را دراز به دراز..
فروشگاه اینترنتی30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی