حسنی و قصه هایش (3)(حسنی و غول گردن دراز)(خشتی)

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
186

علاقه مندان به این کتاب
0

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب حسنی و قصه هایش

انتشارات قدیانی منتشر کرد:
باباجان گفت: «سلام حسنی! تنبلی بسه! از بس می خوابی روز به روز چاق تر می شوی.»
حسنی آن یکی چشمش را هم باز کرد و به زحمت از جا بلند شد. هنوز خوابش می آمد.
باباجان گفت: «من و خانم جان می خواهیم برویم عیادت عمه کلوچه. تا ما برگردیم، تو هم به باغچه و گل ها آب بده.»
حسنی خمیازه ی بلندی کشید و گفت: «چشم.»
فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی