یک چیزی آنجاست

یک چیزی آنجاست

(5)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
98

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب یک چیزی آنجاست

از جایش تکان نمی خورد. در همان لحظه صدای بسته شدن در پناهگاه از پایین تپه به گوش رسید. دیدم که سرش را چرخاند طرف صدا. ضربان قلبم تند شده بود و دستهایم داشت می لرزید. یک دفعه تکان خورد و دوباره نگاهم کرد. نفسم را توی سینه حبس کردم. منتظر بودم حرکت کند به جلو، اما برگشت و راه افتاد. حالا پشتش به من بود. می توانستم ببندمش به رگبار. اما انگشتم روی ماشه تفنگ قفل شده بود و فقط داشتم نگاهش می کردم که رفته رفته لابه لای درختها ناپدید می شد. از داستان یک چیزی آنجاست

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی