تخفیف های شگفت انگیز
مجله 30بوک
نظر خود را برای ما ثبت کنید
انتشارات شهرستان ادب منتشر کرد:
امروز غروب می آیند داوطلب ها را ببرند خط. نگفته بودند عملیات، اما این طور پیچیده است. پتو را کنار می زنم. احساس گنگی دارم، احساس مار وقتی بخواهد پوست بیندازد. پدرم می گفت: «تا دم تکلیف، آدم نخودیه برای خدا؛ ثواب هم که بکنه ذخیرهش میشه. اما بعدش دیگر چوب خط و حساب و کتاب داره.»
حوله را توی کیسه ی سیاهی می چپانم و کیسه را هل می دهم توی شکم چادر. پتوها را سریع آنكادر می کنم و از چادر می زنم بیرون. وسط محوطه می ایستم. باد خنك سحر خودکار آویزان پای اطلاعیه ی داوطلبی را که جلوی سنگر اجتماعاتمان به گونی ها زده اند تاب می دهد.
فروشگاه اینترنتی 30بوک
نشر شهرستان ادب
