قصه فرماندهان (32)(برگی از یک زندگی)

(0)

موجود نیست

دفعات مشاهده کتاب
62

علاقه مندان به این کتاب
1

می‌خواهند کتاب را بخوانند
0

کسانی که پیشنهاد می کنند
0

کسانی که پیشنهاد نمی کنند
0

نظر خود را برای ما ثبت کنید

توضیحات کتاب قصه فرماندهان

انتشارات سوره مهر منتشر کرد:

برای آوردن گردان باید می‌زدم به آب و بعد از سی، چهل کیلومتر قایقرانی تازه می‌رسیدم به خشکی. بعد از آنجا سوار موتور می‌شدم و به پادگان می‌رفتم. بعد به همراه یک گردان دوباره همین مسیر را برمی‌گشتم. چند ساعتی طول می‌کشید. اما دلم پیش حاجی بود. نمی‌توانستم از او جدا شوم. حاجی منتظر جواب بود و نگاهم می‌کرد. شاید آخرین بار بود که می‌دیدمش.

فروشگاه اینترنتی 30بوک

نظرات کاربران (0)

نظر شما در مورد این کتاب

امتیاز شما به این کالا:

نظرات دیگر کاربران

بریده ای از کتاب (0)

بریده ای از این کتاب

بریده های دیگر کاربران

عیدی